Home » نکاتی دربارۀ عقائد علمای دیوبندی

نکاتی دربارۀ عقائد علمای دیوبندی

Print Friendly, PDF & Email

تعدادی از علمای حنفی در شبه قارۀ هند در بسا موارد از روش و اصول مذهب حنفی – یعنی از روش و اصول علما و مجتهدین عراق، ماوراءالنهر و خراسان – عدول ورزیده اند. در باب عقیده، با آنکه علمای دیوبندی خود را پیرو «کلام ماتریدی» می‌دانند، بعضی از اصول عقیدتی که برگزیده اند خلاف عقیدۀ ماتریدی است.

دارالعلوم دیوبند در هندوستان توسط محمد قاسم نانوتوی و رشید احمد گنگوهی در سال 1866 میلادی تأسیس گردید. از آن به زمان به بعد، مدرسه‌هایی در دیگر شهرهای مسلمان‌نشین هندوستان و در سراسر پاکستان (و در چند دهۀ اخیر در افغانستان) تأسیس گردیدند که از نصاب و آموزه‌های دارالعلوم دیوبند پیروی می‌کنند.

محمد قاسم نانوتوی به این عقیده بود که پبامیر گرامی، محمد (صلعم)، تنها بالذات آخرینِ پیامبران بود و از لحاظ زمانی آخرین پیامبران نبود، یعنی پس از وی ممکن است که پیامبران دیگر بیایند، ولی با آن هم او «خاتم النبیین» باقی می‌ماند چون این خاتم بودن بالذات در حق او ثابت است، نه از لحاظ تقدم و تأخر زمانی. در کتاب «تحذیر الناس» به زبان اردو می‌نویسد:

«مردم عوام به این فکر اند که خاتم بودن رسول الله (صلعم) بدین معنی است که او در زمان پس از همه انبیاء بوده و آخرین پیامبران است، اما اهل فهم می‌دانند که تقدم یا تأخر زمانی ذاتاً هیچ فضیلت ندارد…. بلکه بالفرض اگر بعد از زمان رسول الله نبی دیگری بیاید، باز هم در خاتمیت محمدی هیچ فرقی نمی‌آید.»

با این وصف، علمای دیوبندی بر مرزا علام احمد قادیان (از هند) و شیخ بهاءالله (از ایران) که هردو در قرن 19 دعوای پیامبری کردند حکم کفر و الحاد را صادر کردند.

درحالی‌که در کتب عقائد مذهب حنفی، چنین سخنی را که نانوتوی گفته مردود است. در کتابهای اساسی عقیدۀ اهل سنت آمده است که:

«باور داریم که محمد خاتم پیامبران است…. هرگونه دعوای پیامبر بعد از او گمراهی است و فریب» (عقیدة الطحاویه).

«نخستین پیامبران آدم علیه السلام و واپسین آن‌ها محمد صلی الله علیه وسلم است» (عقائد نسفی).

نانوتوی همچنان به این عقیده بود که بعضی از افراد امتِ پیامبر می‌توانند که در عمل پیامبر برتری و پیشی گیرند، چنانکه او می‌نویسد:

«امتیاز و برتری انبیاء بر امت شان تنها در علم است. ولی در عمل (عبادت و تقوا)، بسا اوقات، ظاهراً [کسانی از] امت با نبی برابر می‌گردند، بلکه از او برتری نیز می‌یابند» (تحذیر الناس)

درحالی‌که عقیدۀ اصلی مذهب حنفی اینست که هیچ کسی از امت به درجۀ انبیاء رسیده نمی‌توانند (عقائد نسفی).

رشید احمد گنگوهی کذب و دروغ‌گویی را مقدور خداوند می‌داند، یعنی خداوند را توانا بر کذب و دروغ‌گویی وصف می‌کند. در «فتاوای رشیدیه» به زبان اردو آمده است:

«مراد از امکانِ کذب، دخولِ کذب تحت قدرت باری تعالی است…. از آیات و احادیث متعدد این مسئله ثابت است… در یک جای، باری تعالی می‌فرماید: ﴿او قدرت دارد که بر شما عذاب بفرستد﴾ [الأنعام: 65] و در جای دیگر ارشاد می‌فرماید: ﴿و خداوند هرگز ایشان را عذاب نمی‌کند تا زمانی‌که تو در میان ایشان باشی﴾ [الأنفال: 33]. در آیتِ دوم، وعدۀ نفی عذاب را داده است، و واضح است که اگر خلافِ آن باشد، پس کذب لازم می‌آید. اما از آیت اولی، داخل بودن کذب تحت قدرت باری تعالی معلوم شد. پس ثابت شد که کذب داخل تحت قدرت باری تعالی است، و چرا نباشد درحالی‌که ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ [البقرة: 20] ؟» (فتاوای رشیدیه، ص 237)

علمای بعدی دیوبند نیز از همین سخن رشید احمد دفاع کرده اند و به توجیه و تائید آن پرداخته اند. درحالی‌که در مذهب حنفی (ماتریدی) خداوند متعال با قدرت داشتن بر ظلم و کذب و دیگر افعال زشت وصف نمی‌گردد چون این‌ها از باب مستحیلات عقلی برای خداوند اند. پس پرسیدن سوالی که «آیا خداوند بر دورغ گفتن توانایی دارد یا خیر» از همان نخست خطا و اشتباه می‌باشد. امام نورالدین صابونی بخاری – از متکلمین مشهور حنفی ماتریدی در قرن ششم هجری – در «الکفایه فی اصول الدین» می‌نویسد: «آنچه هستیِ آن نامتصور باشد، نفیِ توانایی او [تعالی] بر آن موجب اثبات عجز نمی‌گردد، بلکه او را با توانایی بر چیزی که مستحیل است وصف نمی‌کنیم.»

این نظریه را برای بار اول در شبه قارۀ هند شاه اسماعیل دهلوی (نواسه یا نوۀ شاه ولی الله دهلوی) در کتاب فارسی‌اش بنام «یک روزه» مطرح کرد. شاه اسماعیل دهلوی یکی از چهره‌های تأثیرگذار بر دیوبندی‌ها بشمار می‌رود. او در این رساله‌اش می‌نویسد:

«اگر مراد از محال ممتنع لذاته است که تحت قدرت الهیه داخل نیست، پس لا نُسَلِّم [یعنی: ما نمی‌پذیریم] که کذب مذکور محال بمعنیِ مسطور باشد، چه مقدمۀ قضیۀ غیرمطابقه مواقع و القای آن بر ملائکه و انبیاء خارج از قدرت الهیه نیست، و اِلا لازم آید که قدرتِ انسانی از ید قدرتِ ربانی باشد، چه عقدِ قضیۀ غیرمطابقه للواقع والقای آن بر مخاطبین در قدرت اکثر افراد انسانی است. کذب مذکور منافی حکمت اوست، پس ممتنع بالغیر است.

لهذا عدم کذب را از کمالات حضرت حق سبحانه می‌شمارند و او را جلّ شأنه به آن مدح می‌کند بخلافِ اخرس و جماد که ایشان را کسی به عدمِ کذب مدح نمی‌کند. و نیز ظاهر است که صفتِ کمال همین [است] که شخصی که قدرت بر تکلم کذب می‌دارد و بنابر رعایت مصلحت و مقتضای حکمتِ تنزه از ملوثِ کذب تکلم به کلامِ کاذب نمی‌نماید، همان شخص ممدوح می‌گردد….

کسی‌که حقیقتاً از اهل سنت و جماعت باشد، یعنی محض اتباع سنت را ملحِ همت خود ساخته، موافقت و مخالفتِ معتزله را نزدش بجویی، نمی‌ارزد.» (یک روزه: ص 17-18)

دیوبندی‌ها بعضاً جهت توجیه این عقیدۀ متقدمین شان و برائت بخشیدن خویش، این نظریه را به اشعریه نسبت می‌دهند درحالی‌که این نادرست است. اشعری‌ها با آنکه خُلفِ وعید را برای خداوند متعال می‌پذیرند و عفو و بخشش کفار را عقلاً برای خداوند جائز می‌دانند، اما آن‌ها این را کذب تلقی نمی‌کنند و هرگز کذب را تحت قدرت الهی نمی‌دانند، بلکه آن‌ها با ماتریدی‌ها موافق اند که نسبت دادن کذب به قدرت الهی از جملۀ مستحیلات است. این نکته را امام ابوالمعین نسفی در تبصرة الأدلة (ج 1، ص 89) یادآوری می‌کند.

واقعیت این است که نظریۀ مقدور بودن کذب برای خداوند را اشعریه نه بلکه معتزله مطرح کردند و به آن پرداختند. این نکته را همه متکلمین متقدم ماتریدی بیان کرده اند:

  • امام ابومنصور ماتریدی در «کتاب التوحید» (ص 298 و 299) یادآوری می‌کند که معتزله ظلم و کذب را تحت قدرت الهی می‌دانند، و سپس آن را نقد می‌کند.
  • امام ابوالمعین نسفی نیز در کتاب «تبصرة الأدلة» (ج 1، ص 89) کذب و ظلم را از جملۀ مستحیلات می‌داند و این سخن را به ابوالهاشم معتزلی نسبت می‌دهد.
  • امام نورالدین صابونی در «البدایة فی أصول الدین» می‌نویسد: «آیا ظلم و سفاهت و دروغ‌گویی برای خداوند مقدور اند یا خیر؟ نزد ما این‌ها مستحیل اند؛ ما هیچگاه خداوند را با داشتن توانایی بر این‌ها وصف نمی‌کنیم، برخلافِ معتزله که می‌گویند: او [بر این‌ها] تواناست ولی [این‌ها را] انجام نمی‌دهد.»
  • ابوالبرکات نسفی در «الإعتماد فی الإعتقاد» می‌نویسد: «ما خداوند را با داشتن توانایی بر ظلم و کم‌خردی و دروغ وصف نمی‌کنیم، زیرا این‌ها محال اند که تحت قدرت او درآیند. آنچه محال باشد، وقوع آن نیز ممتنع است. آنچه مقدور باشد، وقوع آن ممکن است. و جمع کردن میان این دو خود محال است. ولی نزد معتزله، خداوند [بر این افعال] توانایی دارد ولی انجام نمی‌دهند.» (ص 425)

جهت وضاحت، همه علمای حنفی هندوستان و پاکستان دیوبندی نیستند. آنانی‌که در نقد علمای دیوبندی برخاستند، مانند احمد رضا خان (بریلوی)، و بعضی دیگر از علمایی که مستقلانه پیش رفتند مانند علامه عبدالحی لکهنوی، ابوالوفاء افغانی، ابوالحسن ندوی، و دیگران، دیوبندی گفته نمی‌شوند. اما اکثریت علمای هندی و پاکستانی معاصر (مانند محمد تقی عثمانی) دیوبندی استند.

دکتور محمد عمر جویا

دلو 1401 هـ ش

جستجو در وبسایت
Facebook Pagelike Widget

فهرست صفحات