شرح ترجمه شاه ولی الله دهلوی
شاه ولی الله دهلوی (1114-1176 هـ ق. 1703-1762 م) محدث و فقیه مشهور اسلام است که در شبه قاره هند می زیست، و نویسنده اثر معروف « حجة الله البالغه » است. وی همچنان قرآن مجید را به زبان فارسی ترجمه نمود که به نام « فتح الرحمن بترجمة القرآن » یاد میشود. این ترجمه را جناب آقای مسعود انصاری تصحیح نمود و متن آن نخست توسط گروه علمی-فرهنگی موحدین تهیه شده است. مرکز مجازی بینات این متن را برای برنامه ذکر و بگونۀ منبع باز تهیه نموده است. در زیر مقدمۀ شاه ولی الله دهلوی بر کتاب فتح الرحمن بترجمة القرآن و همچنان پیشگفتار مصحح – جناب آقای مسعود انصاری – را نقل میکنیم.
مقدمۀ شاه ولی الله دهلوی بر کتاب « فتح الرحمن بترجمة القرآن »
حمدِ نامحدود، خدای تبارک و تعالی را که به رأفت تامّه، قرآن را برای بندگانِ خود نازل فرمود، تا مرضی او را از نامرضی باز شناسند و از مکائد نفس و ظلماتِ اعمالِ قبیحه و اخلاق خبیثه خلاص شوند و به حظیرة القُدس راه یابند و نزد پروردگارِ خویش مرضی باشند. ممکن نبود که از این مهلکه تجارتی میسّر شود، اگر خود دستگیری نفرمودی و متصور نبود که از این ظلماتِ متراکمه خلاصی به دست آید، اگر خود راه ننمودی. منتِ او تعالی قلب و قالب ما را احاطه کرده است، وجود او ظاهر و باطن ما را در گرفته.
درود و سلام بر آن حضرتِ عالی مقام که ما را بر سعادتِ دارین مطّلع ساخت و مصالح نشأتین به وجهِ اَتَمّ بیان فرمود؛ پس هیچ بیانی نباشد واضحتر از بیان آن حضرتص، و هیچ رحمتی نباشد بالاتر از رحمت آن حضرتص. نیک بختترین ما آنست که اتّباع سنّت آن حضرتص کند و بد بختترین ما آنست که از راه متابعت منحرف شود.
وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيْكَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُوْلُه، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَى آلِهِ وَأَصْحَابِهِ وَسَلَّم.
امّا بعد، نصیحت و نیکخواهی مسلمان در هر زمان و در هر مکان، رنگی دیگر دارد و اقتضاء دیگر مینماید و لهذا علماء دین و کُبراء اهل یقین، در تفسیر و احادیث و عقاید و فقه و سلوک، تصانیف متنوعه ساختهاند و توالیف گوناگون پرداخته؛ طائفهای شاهراه اطناب اختیار نمودهاند و فرقهای کوچة اختصار پیش کرده؛ جماعتی به زبان عجم سخن گفتهاند و گروهی به لغت عرب دُر سفته. و در این زمانه که ما در آنیم و در این اقلیم که ما ساکن آنیم، نصیحت مسلمانان اقتضا میکند که ترجمهی قرآن عظیم به زبان فارسی سلیس و روزمرهی متداول، بیتکلّف فضیلت نمایی و بیتصنّع عبارتآرایی به غیر تعرّض قصص مناسبه و به غیر ایراد توجیهات منشعبه، تحریر کرده شود تا خواص و عوام همه یکسان فهم کنند و صغار و کبار به یک وضع ادراک نمایند؛ لهذا این فقیر را داعیة این امر خطیر به خاطر ریختند و خواه مخواه بر سر آن آوردند. یک چند در تفحّص ترجمهها افتاد تا هرکه را که از تراجم، غیرِ آن که به خاطر مقرّر شده است مناسب یابد در ترویج آن کوشد و کَیفَ ما اَمْکَن، پیش اهلِ عصر مرغوب نماید. در بعض تطویل مُمِل یافت و در بعض تقصیر مُخِل، هیچ یک موافق آن میزان نیفتاد، لاجرم عزمِ تألیفِ ترجمهی دیگر مصمّم شد و تسوید ترجمه زهراوین بر روی کار آمد. بعد از آن سفر حرمین اتفاق افتاد و آن سلسله از هم گسست. بعد سالهایی چند، عزیزی پیش این فقیر، خواندن قرآن با ترجمهی آن شروع کرد. این صورت، سلسله جنبان آن عزم شد و بر سر آن آورد که به قدر خواندن، سبقاً سبقاً نوشته شود؛ چون قریب ثلث قرآن رسیده شد، آن عزیز را سفری پیش آمد و این تحریر در حیّزِ توقف اُفتاد. بعد مدتی باز تقریبی پیدا شد، درگیر بار آن خطره پارینه را یاد آورد و تا در ثلث قرآن کشیده بود چون لِلاَکثَرِ حُکمُ الکُلِّ مقرر است، به بعض یاران گفته شد که آن مسوده را تبییض کنید و آن ترجمه را مقرون به آیاتِ قرآن نویسید تا نسخهی مستقل گردد و آن یارِ سعادتمند، روز عید الأضحی سَنَة خَمْسِینَ بَعدَ الفٍ وَالْمائَةِ در تبییض شروع نمود؛ چون تبییض به آخر تسوید رسید. باز عزم را انبعاثی پدید آمد و تا آخرِ قرآن مسوّد شد وَکانَ خَتمُ التَّسویدِ فِي أَوائِلِ شَعبانَ وَخَتمُ التَّبیِیضِ فِي أَوائِلِ رمضانَ سَنَةَ إِحدَی وَخَمسِینَ. بعد از آن در سنهی سِتٍ وَخَمسِینَ به اهتمام برادرِ دینی عزیز القدر، خواجه محمّد امین أَکْرَمَهُ اللهُ تَعالی بِشُهُودِهِ آن کتاب را رواجی پیدا شد و در حیّز مداولت آمد و نسخ متعدّده گشت و اهلِ عصر به آن اقبال نمودند.
لله الحمد که آن نقش که خاطر میبست | آمد آخر زپسِ پردهی تقدیر پدید |
قبل از شروع به مقصود، لا بد از تمهید مدّمه؛ تا خوض در این کتاب خصوصاً و در فنِّ ترجمهی قرآن عموماً بر وجهِ بصیرت واقع شود.
مقدّمه در بیان مقصدی چند که تقدیم آن بر کتاب، رسمِ قدیم مصنّفان است:
این کتاب از فنّ ترجمهی قرآن عظیم است؛ مدلول نظم عربی را به عبارت فارسی ادا کرده شد با رعایت نحو و ملاحظهی تقدیم ما حَقُّهُ التَّقْدِیمُ واظهارِ محذوف و موافقت نظم ترجمه با نظم قرآن در ترتیبِ الفاظ، إلاّ در جایی که به سبب اختلاف لغتین، رکاکتِ لفظ یا تعقیدِ دلالت لازم میشد، و آنچه ضروری است از اسباب نزول و توجیه مشکل به قدر ضرود به کار آید، به وجهی که درین چیزها مثل کتاب وجیز و جلالین باشد و حامل بر مشاکلة وجیز و جلالین، شهادت حجّة الإسلام غزالی است بر آن که خواننده مثل وجیز طبقهی سفلی از علم تفسیر درمییابد.
و نام این کتاب «فَتْحُ الرَّحمن بِتَرْجَمَةِ القُرآن» مقرر کرده شد و نام مصنّف این کتاب «أحمد بن عبدالرّحیم» است و لقبِ مشهور وَلی اللهُ الدّهْلَوِي وَطَناً العمری نَسَباً أَحْسَنَ اللهُ إِلَیْهِ وَإِلى مَشائِخِهِ وَوَالِدَیْهِ.
و مرتبهی این کتاب بعدِ خواندن متنِ قرآن و رسائلِ مختصر فارسی است، تا فهم لسان فارسی بیتکلف دست دهد و به تخصیص صبیان اهل حِرَف و سپاهیان که توقّع استیفاء علوم عربیه ندارند، در اوّل سن تمیز، این کتاب را به ایشان تعلیم باید کرد، تا اوّل چیزی که در جوفِ ایشان اُفتد معانیِ کتاب الله باشد و سلامت فطرت از دست نرود و سخنِ ملاحده که به مرقّع صوفیهی صافیه مستتر شده، عالم را گمراه میسازند، فریفته نکند و او را حرف معقولیان و سخن منبوذ بیانتظام، لوحِ سینه را ملوث نسازد و نیز آنان که بعد انقضاء شطر عمر، توفیق توبه یابند و تحصیلِ علوم نتوانند، این کتاب ایشان را باید آموخت تا در تلاوتِ قرآن، حلاوتی یابند و منفعت آن در حقِّ جمهور مسلمانان متوقّع است؛ إِنْ شاءَ اللهُ العَظِیم.
امّا در حقِّ صبیان و مبتدیان خود ظاهر است چنان که گفته آمد و سایر ابناء روزگار که اکثر اوقات به شغلِ معاش مشغولاند در وقتِ فراغ باید که با یکدیگر حلقه حلقه بنشینند و کسی که بر عبارتِ فارسی قدرت داشته باشد و اندکی از فنِّ تفسیر بهره یافته یا بر عزیزی این ترجمه را گذرانیده بود، به قدر وسعتِ وقت، یک دو سوره با ترجمۀ آن به ترتیل و تبیین وقوف بر کلام تام بخواند تا همه بشنوند و به معانیِ آن محظوظ شوند و تشبه پیدا کرده باشند با صحابۀ کرام که به همین دستور حلقه حلقه مینشستند و قاری ایشان قرائت میکرد؛ این قدر فرق است که صحابهی کرام به سلیقهی خود، زبان عربی فهم میکردند و این جماعت به توسط ترجمهی فارسیه. و چنان که یارانِ سعادتمند، مثنوی مولانا جلالالدین رومی و گلستان شیخ سعدی و منطق الطّیر شیخ فریدالدّین عطّار و قصص فارابی و نفحات مولانا عبدالرّحمن و امثال آن نقل مجلس دارند، چه باشد اگر این ترجمه را به همان اسلوب در میان آرند و حصّه از شغلِ خاطر به ادراکِ آن گمارند، اگر آن شغل با کلامِ اولیاء الله است، این شغلِ کلام الله است و اگر آن مواعظِ حکیمان است، این مواعظِ احکم الحاکمین است و اگر آن مکتوباتِ عزیزان است، این مکتوباتِ ربّ العزت است. شَتَّانَ بَیْنَ الـمَرْتَبَتَیْنِ اگر انصاف دهی، فایدهی اصلی از نزولِ قرآن اتّعاظ است به مواعظِ آن و اهتداست به هدایت آن، نه صرف تلفّظ با آن، اگرچه تلفّظِ آن هم مغتنم است؛ پس چه مسلمانی به دست آورده است کسی که مدلول قرآن را نفهمد؟ و کدام حلاوت دارد، آن که مدلول کلام الله را نداند؟!
و امّا آنان که بر لغتِ عربیه اطّلاعی تام دارند و تفاسیر را بر اُستادان گذرانیدهاند، حاجتِ خواندن این ترجمه ندارند، لیکن امیدواری از فضلِ حضرتِ باری آنست که اگر این جماعت درین کتاب نظر کنند، تحت لفظ قرآن پیش ایشان روشنتر شود و بر مختارات از نحو و شرح غریب و غیر آن اطلاع یابند و بسا فایدهای که پیش از مطالعهی آن نشنیدهاند و ندیده باشند، به تازگی استفاده نمایند. و این ترجمه بنابر شفقتِ خلق الله مُؤَلَّف شد و ایشان استقصاء وجوه اعراب و استیفاء توجیهاتِ کلام را و استیعاب قصص را احتمال ندارند و اگر به تحصیل علوم الهیّه تکلیف داده شود، معلوم نیست که آن صورت متحقّق شود یا نه و بعد تحقق آن صورت یُمکِن که داعیهی تعمّق در آن علوم پیدا شود و تمام عمر در این داعیه مصروف گردد، چنان که اکثر اهل علوم الهیّه را میبینم، هیچ بهتر از آن نیست که درجهی اَدنی از علم تفسیر در اوّل عمر اکتساب کرده شود، تا اکثر علوم الهیّه به دست آید. این نیز معمّد و مؤیّد در اتمامِ مقصد وی بود و اگر به دست نیاید، حصّهای از مقصود به دست آورده باشد و خسارت محض نیافته باشد.
صنما رهِ قلندر سزد ار به من نمایی | که دراز و دور دیدم ره و رسم پارسایی |
و طریق تحریر در این کتاب آنست که هر آیتی را جدا نوشته شد، مقرون به ترجمهی آن، نشانِ متعارف و روزمرهی متداول اختیار نموده آمد و هرچه زیاده از تحت اللفظ است، اگر یک دو کلمه است به لفظ «یعنی» یا مثلِ آن متمیز ساخته شد و اگر کلامی است مستقل، اوّل آن به لفظِ «مترجم گوید» و آخر آن به لفظِ «وَاللهُ أعْلَم» مُعَلَّم کرده شد و مَهْما اَمْکَن در قصصِ متعلّقهی قرآن، اکتفاء یک دو فقره لازم دیده شد و در اسبابِ نزول از قصصِ متطوّله، نکتهای انتزاع نموده شد و تا امکانِ رعایت سیاقِ آیات، ضروری دانسته آمد.
و استمداد این کتاب در آنچه متعلّق به نقل است، از اصحّ تفاسیر محدّثین که تفسیر بخاری و ترمذی و حاکم کرده و تا امکان از اخبارِ ضعیفه و موضوعه احتراز نموده شد و قصصِ اسرائیلیّه را که از علمای اهل کتاب منقول است نه از حدیثِ خیرالبشر علیه وعلی آلهِ الصّلوات والتّسلیمات داخل کرده نشد، إِلاَّ در جایی که کشف معنی به غیر ایرادِ آن نمیشود و الضَّرُوراتُ تُبیحُ الْـمَحظُورات.
و این ترجمه، ممتاز است از ترجمههای دیگر به چند وجه:
یکی آن که نظمِ قرآن را به مثل مقدار آن از فارسی متعارف ترجمه کرده شد با اظهارِ مراد و لطافتِ تعبیر. و از آنچه در ترجمههای دیگر یافته میشود از اطنابِ عبارتِ ترجمه و رکاکتِ تعبیر و اعجام مراد، به قدر امکان احتراز نموده شد.
دیگر آن که سایر تراجم از دو حالت خالی نیست: یا ترک کردهاند قصصِ متعلّقه به قرآن مطلقاً یا استیفاء جمیع آن نمودهاند؛ و در این ترجمه، راهِ متوسّط اختیار نموده شد؛ پس جایی که معنی آیت موقوف است بر قصّه، به قدر ضرورت، دو سه کلمه از آن انتخاب کرده آورده شد و جایی که معنی آیت موقوف بر قصّه نبود، ترک نموده آمد.
سوم آن که از توجیهات متنوّعه، توجیه اقوی به اعتبار عربیه واضح به اعتبار علم حدیث و علم فقه داخل در صرف از ظاهر اختیار نموده شد و کسی که تفسیر وجیز و تفسیر جلالین که به منزلة اصل این ترجمهاند، بنابر تفاسیر مطالعه کند درین حرف شک ندارد.
چهارم آن که این ترجمه به وجهی واقع شده است که شناسندهی نحو از آن اعراب قرآن و تعیین محذوف و مرجع ضمیر و محلّ لفظی که در عبارت مقدّم و مؤخّر کرده شده است، میتواند دانست و آن که شناسندهی نحو نیست، از اصل غرض محروم نماند.
پنجم آن که ترجمهها خالی از دو حالت نیستند: یا ترجمهی تحت اللفظ میباشد یا ترجمهی حاصل المعنی و در هر یکی وجوه خلل بسیار درمییابد و این ترجمه جامع است در هر دو طریق و هر خللی را از آن خللها علاجی مقرر کرده شد و این سخن دراز است در رسالهی قواعد ترجمه بیان کرده آید.
و آن که گفتیم این ترجمه مُشعِر است به وجوهِ اعراب، کلمهای است مجمله، بسیطی میطلبد، اندکی خاطر را به آن متوجّه باید ساخت. لفظ «است» علامت به ربطی است که در میانِ حاشیتین جملهی اسمیه و ظرفیه باشد «زید قائم است»، «زید کجاست» و علامت اسناد فعل به فاعل، تقدیم فاعل و متّصلآوردنِ فعل، «زید اِستاد» و عند الضّرورة «اِستاد زید» نیز میتوان گفت و مفعولبه نائب مناب فاعل میباشد، یا نه، به حرف «را» مقرون میشود. «زدم زید را» و «زده شد زید را» و به نوعی از تسامح میتوان گفت «زید زده شد» و اگر قرینه، قائم باشد، حذف «را» جایز است و مفعول مطلق اگر برای عدد باشد، به «یکبارکردن» و «دوبارکردن» میتوان تقریر کرد. و اگر برای نوع باشد، به «یک نوع کردن» و «یک طور کردن» و اگر غیر مصدر را به جای مصدر قائم کرده باشند، گویند «ضربتُ سَوطا»، «زدم یک چابک»، و اگر از غیر لفظ فعل باشد «قَرأتُ سرداً» «خواندم به طریق پی در پی خواندن»، و اگر مجرد برای تأکید باشد از قبیل سبحان الله و وعدالله از قبیل اختلاف لغتین است بدون تکلّف و ارجاع به حرفِ دیگر میسّر نشود و اگر مفعولله باشد به معنی «غرض» باشد به لفظِ «برای» یا به لفظِ «تا» و تصویر مصدر به صورت جمله «ضَرَبْتُه تَأْدیباً» «زدمش برای ادب دادن»، یا «تا ادب دهم». و اگر به معنی «حاصل» باشد به لفظِ «به علّتِ» و «به حکمِ» و «به مقتضی» و امثال آن «قَعَدَ جُبْنَاً»، «نشست به علّتِ نامردی»، و اگر به معنی احتراز باشد به لفظِ «برای احتزار» و «برای احتیاط» و امثال آن «ضربته أًن یّقولَ النَّاسُ ما ضَرَبَه»، «زدمش برای اجتناب از آن که گویند، نزدمش». و مفعولفیه به لفظِ «در مکان» باشد یا «در زمان»، و مفعولمعه به لفظِ با، «اِستوی الماءُ والخَشَبَةَ» «برابر شد آب با چوب» و «حال» اگر کلمهی مفرد باشد به اشتقاق لفظی که موضوع برای حال باشد «جِئتُ راکباً» «سوار آمدهام» و اگر جملهی ملتئمه از فعل ذیالحال باشد به ایصال لفظِ «کرده» و «کُنان» و مثل آن، «جاءَ زیدٌ یَتَبَخْتَرُ فِي مَشْیِهِ»، «زید آمد تبختر کنان در رفتار خود» و اگر جملهی ملتئمه از فعل ذیالحال باشد لاچار لفظِ «حال آن که» زیاد کرده شود و هرچند در اصل لغت فارسیه نیست، «حال» در زبان عربی به معنی شتّی آید: گاهی مؤکِّد باشد: «جاءَنِي أبوك عَطُوفاً» و گاهی به معنی تهَیُّأ: «فَادخُلوها خالدِینَ» و گاهی به معنی قصد آید: «جِئتُ أشکُو إِلَیْه» و در فارسی این معانی مستعمل نیست و «تمییز» اگر از عددی یا وزنی یا پیمانه یا ماضی باشد به صیغهی تمییز یا به اضافت یا لفظ «از» بیان کرده شدنی است، نزدیک رطل گندم، یک صاع از جو، و اگر از اسم اشاره باشد به لفظِ صفت «ماذا أَرادَ اللهُ بهذا مثلاً» «چه چیز اراده کرده است خدا به این مثل» و اگر نسبت باشد به نحو بل فاعل یا مفعول کرده شد یا «از روی» و «از جهت و «به اعتبار» فزوده آمد. «زید حَسَنٌ داراً»، «زید نیک است از روی خانه» و «به اعتبار خانه»؛ و گاهی در فارسی مضمون تمییز را به نوعی از تصرف که دو کلمه را یک کلمه ساختن است ادا کرده شود «ضاقَ قلباً»، «تنگدل شد»، «هُوَ قاسِيٌ قلباً»، «وی سختدل است» و گاهی در عربی، «مفعول»، به غیر توسط حرف جرّ باشد و در فارسی ایراد حرف جرّ لازم شود ﴿فَسَيَكۡفِيكَهُمُ ٱللَّهُ﴾، «کفایت خواهد کرد تو را خدا از شر ایشان» و مثل ﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا﴾، «و گفتهاند فرزند گرفت خدا» و مثل «أَعْطَیْتُ زَیداً دِرهَماً»، «درهم دادم زید را» و مثل «کانَ زَیدٌ قَائِماً»، «زید اِستاده بود»، «جَعَلتُ زیداً عَبْدِي» «زید را بنده خود ساختم». درین صورتها تقدیم و تأخیر را بر خود همواره باید ساخت و گاهی جمله را که به تأویل مصدر ساخته باشند، به مصدر مفرد تقریر توان کرد و مصدر مفرد را با جملهی مصدّره به «أَنْ» مصدریه تعبیر توان نمود و همچنین موصول باصلهاش به کلمهی مفرده و بالعکس «وقال الّذي آمَنَ»، «گفت آن مسلمان»، «والذین آمنوا»، «مسلمانان»، «والذین أوتوا الکتاب»، «أهل کتاب»، و این در آن صورت است که معنی واضح باشد و مثل ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١ ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ ٢﴾، «هر آیینه رستگار شدند آن مسلمانان که ایشان در نمازِ خویش خشوعکنندگانند»؛ یعنی اگر موصول صفت اسمی واقع شده تقدیم لفظ آن بر آن موصوف کرده شد و علامت تخصیصی که از تقدیم معمول مستفاد میشود، در فارسی نیز تقدیم آنست، «کُم» و «هُم» و«هُوَ» و «إیّاهُ»؛ و در بعض مواضع به «خود» تعبیر کرده میشود و در فارسی میتوان گفت شما راستگویید یا ایشان راستگو. احتیاج آن نیست که گویند ایشانند راستگویان و اگر «مظهر» را موضع «مضمر» وضع کرده باشند، لفظ آن زائد کرده شد تا مربوط باشد و در فارسی علامت جمع به فعل ملحق کنند هرچند فاعل مظهر باشد «قَامَ هَؤُلآءِ»، «اِستادند ایشان» و «واو» وفا بسیار است که زاید باشد و بسیار است که در فارسیه معنی آن ربط به غیر ذکر عطف و تعقیب درست شود؛ پس اگر رکاکت لفظ درین صورت در ترجمه لازم میآید، ترک کرده شد.
بالجمله دقائق فنِّ ترجمه بسیار است و مقصود اینجا بیان انموذجی است؛ چون این فقیر خوض در ترجمه بدون معاونت کسی و بدون رجوع به کتابی کرده است و در اوقات مختلفه با وجود اشتغال بال به سایر علوم محرّر نموده احتمال دارد در بعض مواضع وفا با این التزامات متحقق نشده باشد. یاران سعادتمند که آن قواعد را مستحضر داشته باشند، به حکمِ اخوّتِ دینی، نصیحت را منظور نظر دارند و در اصلاح آن کوشند وَلیُصْلِحْهُ مَن جادَ مَقُولاً. وصیّت این فقیر به کاتبان این ترجمه آنست که عبارتِ قرآن را به خطّ جلیّ و اعراب و حُمْرَة از ترجمه متمیّز سازند و احتیاط کنند که در الفاظ مترجمه تحریفی راه نیابد و در مواضع اشتباه، کلامِ تام را به نقطهی حُمْرَة از ما بعد جدا نمایند و ترکیب اضافی و توصیفی را به کسرهی مضاف و موصوف، مُعَلَّمْ سازند تا بر مبتدیان روشنتر شود و اگر در ترجمه، لفظی که به نسبتِ مبتدیان غریب مینماید یا تقریری که بر اذهان صبیان صعوبتی مینهد یافته شود، یاران سعادتمند بر حاشیهی کتاب، معنی آن نویسند تا بر هیچ فردی مشکل نشود.
إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ (سورة هود: 88)
گفتار مصحّح
ترجمة شاه ولی الله محدث دهلوی (م 1176 یا 1179 ق) در میان ترجمههای قدیم قرآن کریم جایگاهی بلند و ارزشی شایان دارد، چنانکه از نثری شیوا، سبکی ساده و برابر گزینیای مناسب برخوردار است و اگرچه در عصری صورت پذیرفته که فن ترجمه شکل حرفهای نیافته بود و به تبعِ آن ویژگیهای یک ترجمة حرفهای و امروزین را دارا نیست، امّا جلوهها و امتیازات فراوانی دارد که میتواند نظر پژوهشگران عرصة وحی الهی را به خود جلب کند.
این ترجمه به صورت زیرنویس بارها در هند، پاکستان و افغانستان و اخیراً در عربستان به تنهایی و یا همراه با تفسیر حسینی اثر ملاحسین واعظ کاشفی، به طور غیر مطبوعی طبع یافته است.
به رغم تمام نیکوییهای این ترجمه عواملی همچون درست نانویسی واژگان، عدم سجاوندی، اشکالات و اغلاط فراوان چاپی، چاپ عکسی از روی دستنوشت، عدم آشنایی لازم خطاط با زبان و نگارش فارسی و رسم الخط درست آن… همه و همه دست به دست هم داده بودند تا ارزش واقعی آن را به میزان قابل ملاحظهای فروکاهند.
به عنوان نمونه «شبهه» را «شبه»، «نشانهای» را «نشانه»، «شنوای دانا» را «شنوا دانا، «صحیفهها» را «صحیفها»، «بیماریای است» را «بیماریست» نوشتن، کافی است که خوانندة گرامی را به هزاران اشکال نوشتاری از اینگونه و یا حتّی بدتر از آن در چاپهای موجود از این ترجمه آگاه سازد.
اگرچه همة موارد پیش گفته نمیتواند چشم تیزبینِ راستجویانِ قرآنی را از خیره شدن به ارزش حقیقی این ترجمه بازدارند، امّا میطلبد که قرآنْ أنیسان دانشور به تصحیح این ترجمه براساس مبانیِ نوین تصحیح متون کهن همت گمارند، که برای انجام این مهم علاوه بر همه پیشنیازهای لازم، آگاهی و اطلاع از فارسی دری شرط مسلّم و ضروری تصحیح این ترجمه است.
کاری را که ما انجام دادهایم تصحیح به معنای علمیِ آن نیست، زیرا ملاحظاتی همچون برداشت اقبالکنندگان این ترجمه از امانت و عدم دسترسی به نسخة اساس و نسخههای معتمد بدل و بضاعت اندک این ناچیز در تصحیح متون، مانع از آن شد که تصحیح به معنای حقیقی آن صورت پذیرد، بلکه ما به پیشنهاد مسؤول محترم نشر احسان، جناب آقای یعقوبی، تنها با اعتماد بر نسخة طبع یافته این اثر همراه با تفسیر حسینی «در «تاج کمپانی لمیتد». پاکستان. کراچی.) و نیز نسخهای که در «نورانی کُتُب خانه» (پاکستان. پیشاو. بازار قصهخوانی) انتشار یافته است براساس آیین نگارش و رسم الخط امروزینِ فارسیِ معمول در ایران اقدام تصحیح به درستنویسی و سجاوندی (نقطهگذاری) آن کردهایم که امید است فتح بابی برای آنان باشد که شوق تصحیح چنین متون گران سنگی را در سر دارند.
در نهایت لازم میدانم چند واژهای را که مهجوریتی در کاربرد آنها صورت پذیرفته و یا حدّاقل برای فارسیزبانان دیار ما به راحتی قابل فهم نیست، از نظر بگذرانیم.
در جایْ جایِ این ترجمه کلمات «بازوپس» به معنای «آنگاه و سپس»، «رخت» به معنای «متاع»، «خداوند» به معنای «صاحب اختیار»، «دستوری» به معنای «حکم و اذن» و «همچنین» به معنای «چنین» به کار رفته است.
نیز قید «چنانچه» که برای شرط است به معنای «چنانکه» که برای تشبیه است و کلمة «فرمودن» به معنای «دستور و فرمان دادن» استعمال شده است. چنانکه آمده است: «شیطان به ایشان میفرماید» که بدیهی است مفهومی را که ما از فرمایش به معنای گفتار بزرگی قابل احترام در نظر داریم، بیان نمیکند.
امید میرود اندک خدمت این ناچیز مقبول درگاه الهی واقع شود و نفع این ترجمه عام گردد. آمین.
مسعود انصاری