بیروننویسیهایی از «کتاب التوحید» ابن عبدالوهاب، بنیانگذار فرقۀ وهابیت
1) «أن أباجهل و من معه یعرفون مراد النبی صلی الله علیه وسلم إذا قال للرجل « قل لا اله الا الله »، فقبح الله من أبوجهل أعلم منه بأصل الإسلام» (باب 17، صفحه 185)
ترجمه: «بیگمان ابوجهل و کسانی که همرای او بودند مراد پیامبر صلی الله علیه وسلم را هنگامیکه به مردم فرمود «بگویید لا اله الا الله» خوب میدانستند. خداوند کسانی را که [حتی] از ابوجهل کمتر دربارۀ اصل اسلام میدانند زشت گرداند.»
منظورش از «کسانیکه از ابوجهل کمتر دربارۀ اصل اسلام میدانند» کنایه به مسلمانان عصرش و علمای اسلامی است. زیرا به باور ابن عبدالوهاب، کسانی که به زیات قبور میروند یا کسانیکه زیارت قبور را جائز میدانند (با وصف اینکه حدیث صحیح بر جواز داشتن آن نقل شده است) – که این مسئله را در فصلهای پیش ازین در کتابش یادآور میشود – توحید و یکتاپرستی را به معنیِ واقعی آن نفهمیده اند، و بنابراین چنین کسان بدتر از ابوجهل اند.
2) «معرفة أول شرک حدث فی الأرض: أنه بشبهة الصالحین» (باب 18، صفحه 189)
ترجمه: «دانستن اینکه اولین شرک در روی زمین در نتیجۀ شبهتِ [محبت به] به صالحان پیدا شد.»
3) در باب 22 کتاب، ابن عبدالوهاب میخواهد به اثبات رساند که بعضی از امت اسلامی بتپرست اند. پس از بیان چند آیت قرآن عظیم الشأن و چند حدیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم)، در «نتیجهگیری» این باب مینویسد:
«قولهم إن الکفار الذین یعرفون کفرهم أهدی سبیلا من المؤمنین» (باب 22، صفحه 210)
ترجمه: «سخن ایشان اینکه کافرانیکه کفر شان را میدانند، نسبت به مؤمنان بر راه راستتر قرار دارند.»
با وجودیکه او ظاهراً این جمله را بحیث نقل قول نوشته، اما این جمله را در جمع موارد نتیجهگیری در اخیر فصل گنجانیده است تا مهر تائید بر آن بگذارد، درحالیکه در اصلِ متنِ همان فصل هیچ نقل قولی که دلالت بر این سخن داشته باشد وجود ندارد.
4) «أن من المشرکین من یحب الله حباً شدیدا» (باب 30، صفحه 243)
ترجمه: «بیگمان از مشرکان کسانی اند که خداوند را به دوستیِ زیاد دوست دارند.»
5) «تسمیة الإنسان المسلم عبد الدينار والدرهم والخمیصه» (باب 36، صفحه 258)
ترجمه: «انسان بندۀ دینار و درهم و لباس نامیده شده است.»
6) «تغیر الاحوال الی هذه الغایه حتی صار عند الأکثر: عبادة الرهبان هی افضل الاعمال و تسمی «الولایة». و عبادة الاحبار هی العلم والفقه، ثم تغیرت الحال الی ان عُبِدَ من لیس من الصالحین، و عُبد – بالمعنی الثانی – من هو من الجاهلین (باب 37، صحفه 261)
ترجمه: «شرایط تا حدی تغییر کرد که نزد اکثر [مسلمانان] پرستیدنِ صومعهنشینان به بهترین اعمال مبدل گشت که آن را ولایت نامیدند. و پرستیدنِ دانشمندان علم و فقه دانسته شد. شرایط باز هم تا حدی تغییر کرد که کسانی از صالحان نبودند [در پهلوی خداوند متعال] مورد پرستش قرار گرفتند، و در جای دوم کسانیکه از جاهلان بودند [مورد پرسش قرار گرفتند].»
منظورش از «صومعهنشینان» کنایتاً عرفا و متصوفین است، و منظورش از «پرستیدنِ دانشمندان» امامان فقه چون امام ابوحنیفه، امام شافعی، و امام مالک است.
7) «اجتماع ضدین (الکفر والایمان) فی القلب.» (باب 40، صفحه 270)
ترجمه: «دو ضد – یعنی کفر و ایمان – در قلب جمع شده میتوانند.»
درحالیکه در قرآن مجید فرموده شده است: « خداوند برای هیچ کس دو دل در داخل وجود او قرار نداده است» (الأحزاب: 4)
8) البوصیری، شاعر قرن هفتم هجری از مصر یا الجزائر، در «قصیدة البرده» سروده بود:
يا أكرمَ الخلق ما لي منْ ألوذُ بـه // سواك عند حلول الحادث العَـمِمِ
یعنی: ای گرامیترین مردمان، من بجز تو کسی را ندارم که نزدش بروم، زمانیکه حادثۀ بزرگ اتفاق افتد. (منظورش از رفتنِ مردم نزد پیامبر گرامی در سرای محشر است که بر اساس احادیث متعدد ثابت شده است.)
ابن عبدالوهاب در فصل 43 البوصیری را بخاطر این شعرش مشرک میگوید اما اذهان میدهد که تنها شرک اصغر است نه شرک اکبر. (باب 43، صفحه 279)
9) در فصلِ 49، حکایت کاذبی را که گویا آدم و حوا فرزند شان را «عبدالحارث» نامیدند و بنابرآن مشرک شدند، نقل میکند. سپس در نتیجهگیری این بحث شرک را بگونۀ لفظی («تسمیةٍ») به انبیاء نسبت میدهد. (باب 49، صحفه 297).
درحالیکه ابن کثیر، قرطبی، فخرالدین رازی، و ابومنصور ماتریدی در تفاسیر خویش این خبر را از اسرائیلیات و کذب خوانده اند.
جالب اینست که ابن عبدالوهاب این فصل را با نقلِ قولِ سخن «ابن حزم ظاهری» آغاز میکند، درحالیکه خود ابن حزم دربارۀ این حکایت ابن آدم و حوا میگوید که «خرافات و ساختگی و دروغ است… سند آن قطعا درست نیست، در واقع این آیت ظاهراً درمورد مشرکان نازل شده است» (وهذا الذي نسبوه إلى آدم من أنه سمى ابنه عبد الحارث خرافة موضوعة مكذوبة… ولم يصح سندها قط، وإنما نزلت الآية في المشركين على ظاهرها». همچنان، ابن حزم نزد ابن تیمیه و وهابیها در عقیدۀ خویش «جهمی» است!
10) «التصریح بذکر الیدین، و أن السموات فی الید الیمنی، والأرضین فی الأخری – التصریح بتسمیتها الشمال.» (باب 66، صفحه 340)
ترجمه: «موضوع دو دست [خداوند] صراحت دارد: آسمانها در دست راست او، و زمین در دست دیگری است – که صریحاً [دست] چپ گفته شده است.»
قائل شدنِ دو دست برای خداوند، بدون تأویل، عقیدۀ مُجسمه و مُشبهه است. چنین عقیدۀ تجسیم در اهل سنت و جماعت مردود است.
11) «قوله ﷺ : «من قال لا إله إلا الله وکفر بما یُعبد من دون الله، حَرُم ماله ودمه» و هذا من أعظم ما یُبَین معنی لا إله إلا الله، فإنه لم یجعل التلفظ بها عاصماً للدم والمال، بل ولا معرفة معناها مع لفظها، بل ولا الإقرار بذلک، بل ولا کونه لا یدعو إلا الله وحده لا شریک له. بل لا یحرم ماله ودمه حتی یُضیف إلی ذلک: الکفر بما یعبد من دون الله. فإن شک أو توقف، لم یحرم ماله ودمه.» (باب 5، صفحه 140)
ترجمه: «سخن پیامبر ﷺ که فرمود: «هرکه بگوید لا اله الا الله و از هرچه بجز الله پرستش میگردد انکار ورزد، مال و خون او حرام میگردد.» و این مهمترین [حدیثی] است که معنی لا إله إلا الله را روشن میسازد: پس تنها تلفظ آن خون و مال یک شخص را محفوظ نمیسازد، و نه هم فهمیدن معنای آن و تلفظ آن، و نه اقرار کردن به آن، و نه اینکه کسی جز خدای یگانهای که شریکی ندارد خوانده نشود [یعنی هیچ کدام اینها باز هم خون و مال یک شخص را حرام نمیسازد]، بلکه مال و خود او حرام نمیگردد تا آنکه برعلاوۀ اینها هرآنچه را که بجز الله پرستیده میشود انکار ورزد.»
درحالیکه عقیدۀ اهل سنت و جماعت این است که بر زبان راندن کلمۀ لا اله الا الله و اقرار کردن به آن خون و مال شخص را حرام میسازد.
***********************************************************
این بیروننویسی بر اساس چاپ زیر «کتاب التوحید» صورت گرفته است:
«کتاب الوحید، الذی هو حق الله علی العبد»، محمد بن عبدالوهاب، تصحیحِ دغش بن شبیب العجمی. نشرات وزارت اوقاف و شئون اسلامی دولت قطر. مکتبة أهل الأثر للنشر والتوزیع. الکویت: 1435 هـ (2014 م)
https://waqfeya.net/book.php?bid=12639
*************************************************
دکتور محمد عمر جویا، سرطان 1400