شرحِ احوال و آثارِ امام نجمالدین ابوحفص نسفی
نویسنده: دکتور محمد عمر جویا
فروردین/حمل 1401
فهرست موضوعات
معرفی مختصر
1. شرایط سیاسی و مذهبی در عصر امام نسفی
2. نام، زادگاه و اقامتگاه او
3. استادان و شیوخ او
4. جایگاه او در میان علمای همعصرش و در میان متأخرین
ایراد ابوسعد سمعانی بر امام نسفی، و توضیحاتی در مورد آن:
5. شاگردان امام نسفی
6. آثار و تألیفاتش
الف. در تفسیر و قرائت:
ب. در علم کلام:
ج. در فقه، اصولالفقه، و خلافیات:
هـ. در تاریخ و تذکره:
و. در حدیث و اسناد:
ز. در شعر و ادب:
آثار مشکوک
معرفی مختصر
نجمالدین ابوحفص عمر نَسَفی حنفی (461 – 537 هـ) فقیه، مفسر، متکلم، محدث، ادیب، شاعر و تاریخنویس قرن پنجم و ششم هجری بود. به سخنِ علامه سعدالدین تَفتازانی هروی، او «امامِ بلندهمت، پیشوای علمای اسلامی، و ستارۀ درخشانِ ملت و دین»،[1] و به الفاظ ابوسعد سَمِعانی شافعی، وی «امامِ فقیهِ فرهیخته، و دانا در دین و ادب»[2] بود.
وی نزد علمای پیشکسوت مذهب حنفی، چون فخرالاسلام امام بَزدَوی، نویسندۀ «اصول بزدوی» یکی از کتابهای اساسی حنفی در اصول الفقه؛ و امام ابوالمعین نسفی، متکلم پیشگام ماتریدی که شاید دومین متکلم برجسته پس از امام ابومنصور ماتریدی در این مکتب کلامی باشد، علم آموخت. و به نوبۀ خود شخصیتی چون برهان الدین مرغینانی را تعلیم و آموزش داد که کتاب «الهدایۀ» او بدون شک پرمطالعهترین اثر فقهی در مذهب حنفی در طول این مدت بوده، و آن را همطراز کتابهایی چون «بدایة المجتهد» ابن رشد در مذهب مالکی و «الوجیز» حجة الاسلام امام غزالی در مذهب شافعی میدانند.
مشهورترین آثار بجا مانده از امام نجمالدین نسفی که در عصر حاضر به چاپ و نشر رسیده اند عبارت اند از: «عقائد النسفی» که در پهلوی «فقه اکبر» و «عقیدة الطحاویه» مهمترین اثر در بیانِ عقیدۀ اهل سنت و جماعت به شمار میرود، و نزدیک به یکصد شرح و حاشیه بر آن تا هنوز نوشته شده است؛ «التَیسیر فی التفسیر» که در آن تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر ادبی، تفسیر مأثور و روایی، تفسیر به رأی، و تفسیر عرفانی را بگونۀ شهکاری باهم گِرد آورده است؛ «تفسیر نسفی» که یگانه ترجمۀ مسجع و موزون کامل قرآن مجید به زبان فارسی است؛ «المنظومه فی الخلافیات» که موارد اختلافی فقهی میان ابوحنیفه و شاگردانش (ابویوسف، شیبانی و زُفر)، و شافعی و مالک را در بیشتر از 2600 بیت به شکل منظوم بیان کرده و بر این اثر بیش از ده شرح نوشته شده است؛ «طِلبة الطلبة فی الإصطلاحات الفقهیة» که طی قرنها بحیث یکی از کتب اساسی تدریس فقه حنفی مورد استفاده قرار داشته است؛ و «القند فی ذکر علماء سمرقند» که در آن زندگینامۀ بیش از 1200 تن از علمای ماوراءالنهر را معرفی نموده و یکی از منابع عمده در تذکره و انساب این حوزه به شمار میرود.
1. شرایط سیاسی و مذهبی در عصر امام نسفی
دورۀ زندگی امام نجمالدین نسفی با سلطنت سلجوقیان متصادف بود. در عصر او، سلطان احمد سنجر پسر سلطان ملکشاه سلجوقی در رأس سلطنت سلجوقیان در خراسان و ماواراءالنهر قرار داشت. حکمرانی او بحیث حاکم خراسان و سپس بحیث سلطان سلجوقیان میان سالهای 1085 و 1157 میلادی اتفاق افتاده است.
دورۀ سلجوقیان دورۀ اوج تنشها و رقابتهای مذهبی در خراسان بود. با آنکه سلطان سلجوقبیگ موسس سلجوقیان به مذهب حنفی گرائیده بود و اولادههای او که بر تخت سلطنت تکیه زدند نیز حنفیمذهب بودند، اما نفوذ شافعیمذهبان در دربار سلجوقیان با گذشت زمان پررنگتر گردید. بعضی از وزرای مقتدر شان، چون خواجه نظامالملک طوسی (وزیر سلطان الپ ارسلان و سلطان ملکشاه)، شافعیمذهب بودند و عدهای از سلاطین سلجوق تمایل زیادی به مذهب شافعی پیدا کرده بودند.
از لحاظ جفرافیایی، سرزمینهای اطراف غزنین، بلخ، سمرقند و بخارا حنفیمذهب، و سرزمینهای اطراف طوس، اسفرائین و جُوَین شافعیمذهب بودند. نیشاپور که برای مدتی پایتخت سلطنت نیز بود، حنفیها و شافعیها هردو در آنجا حضور داشتند. ولیکن در هرات، جوزجان و سیستان حنبلیمذهبان و کرامیه بیشتر نفوذ داشتند، و غیرمترقبه نیست که خواجه عبدالله انصاری (با آنکه در دورهای قبل از سلجوقیان میزیست) نیز حنبلیمذهب بود و سخت مخالف اشعریها، تا حدی که او را بخاطر تاخت و تازش بر اشاعره و برای اعتقاداتش که مکان و جهت را برای ذات خداوند ثابت میساخت باری به بلخ برده زندانیاش کرده بودند.
در دوران سلجوقیان، رقابتها میان حنفیها و شافعیها با جانبداری بعضی از سلاطین و وزرای سلجوق به تنشهای جدی مبدل میگشت. امام الحرمین ابوالمعالی جوینی کتاب «مغیث الخلق فی ترجیح قول الحق» را در فضیلت و برتری مذهب شافعی بر مذهب حنفی نوشت. اما چون بر عمیدالملک کُندری (وزیر سلطان طغرل و الپ ارسلان سلجوقی) که حنفیمذهب بود خوش نخورد، مجبور شد تا از نیشاپور موقتاً فراری گردد و برای مدت چهار سال در مکه اقامت گزیند.[3] امام قُشَیری نیز که شافعیمذهب بود مجبور به ترک خراسان شده بود. تا آنکه خواجه نظامالملک وزیر دربار مقرر گردید، و زمینۀ برگشت امام جوینی، امام قشیری و نیز ابوالمظفر منصور سمعانی را (که پدرکلانِ ابوسعد سمعانی نویسندۀ «الأنساب» و «التحبیر» بود و در جریان سفرش به بغداد و حجاز از مذهب حنفی به مذهب شافعی گرائیده بود) به نیشاپور فراهم ساخت. برعکسِ عمیدالملک، خواجه نظامالملک شافعیمذهبان را تقویت کرد و زمانیکه مدرسه یا دانشگاه «نظامیۀ نیشاپور» را تأسیس کرد نخست امام الحرمین جوینی و سپس شاگردش امام غزالی را به تدریس در آنجا گماشت.
اما این چنین تبعید نمودنها یا سرزنشهای سیاسی تنها در حق شافعیمذهبان صورت نگرفته است. امام شمسالدین سرخسی حنفی – مجتهد بزرگ مذهب حنفی و نویسندۀ کتاب «المبسوط» و «اصول سرخسی» – بخاطر فتواها و نظریات فقهیاش برای مدت نسبتاً طولانی به زندان افگنده شده بود که بخشی از کتاب «المبسوط» خویش را در زندان نوشت.
گذشته از تنشهای سیاسی، رقابتها میان علما نیز گاه گاهی ناسالم میگردید. طور مثال حنفیمذهبان نیشاپور بر امام محمد غزالی دسیسه چیدند و نسخههای «المنقذ من الضلال» و «مشکوة الأنوار» او را تحریف کرده برایش فرستادند تا خط اجازت بر پشت آنها بنویسد، و به سلطان احمد سنجر خبر رساندند که گویا او «در امام ابوحنیفه رحمة الله علیه طعن کرده است».[4]
علم جدل و علم خلاف در این دوره، هم در میان شافعیها و هم در میان حنفیها، رشد نموده بود. برعلاوۀ آثار کتبی که در این دو رشته نوشته شدند، اکثر علما مجلسهای بحث و مناظره برپا میداشتند. امام محمد غزالی – قبل از ترک بغداد و قبل از عزلت گزیدنش در دمشق و بیت المقدس برای دوازده سال – ازین امر مستثنی نبود. ابو اسحاق شیرازی شافعی در بغداد چنان به مسائل خلافیات فقهی دامن میزد که ابن صبّاغ، اولین مدرس «نظامیۀ بغداد»، در موردش گفته بود: «اگر شافعی و ابوحنیفه باهم سازگار شوند، علمِ ابو اسحاق شیرازی از میان میرود.»[5]
از سویی هم، فرقۀ اسماعیلیه نفوذ زیادی در خراسان پیدا نموده بودند. امام غزالی سه کتابی («فضایح الباطینه» مشهور به المستظهری، «قواصم الباطنیه»، و «القسطاس المستقیم») را در رد مذهب باطنیه، یا تعلیمیه، یا اسماعیلیه نوشت. با آنکه گروه اسماعیلیه مورد سرکوب سلجوقیان قرار گرفته بودند، ایشان روی همرفته قدرت نظامی خویش را پوشیده انسجام بخشیدند، تا جایی که در سال 485 هـ گروه حسن صباح اسماعیلی توانست خواجه نظامالملک را در راه اصفهان به بغداد به قتل برساند.
با این همه نابسامانیها در این دوره، قرنِ پنج و شش هجری دورۀ شگوفایی ماوراءالنهر و خراسان در گسترش و تولید آثار علمی در فقه شافعی و حنفی بود. از میان شافعیان، امام الحرمین ابوالمعالی جوینی، حجة الاسلام ابوحامد غزالی، امام عبدالکریم قشیری (عارف و مفسر)، امام بیهقی (محدث سرشناس)، ابوسعد سمعانی (فقیه و تذکرهنویس)، ابومحمد بَغَوی (مفسر مشهور)، و ابوالمظفر شاهپور اسفراینی (فقیه و مفسر) که از خراسان برخاسته بودند آثار گرانبهایی را در مذهب شافعی و کلام اشعری به جهان معرفی کردند.
از میان حنفیان، امام ابوبکر سرخسی (فقیه و مجتهد بزرگ مذهب حنفی)، فخرالاسلام امام بَزدَوی (فقیه و عالم اصولی معروف)، امام ابوالیسر بزدوی (فقیه)، امام ابوالمعین نسفی (متکلم پیشگام ماتریدی)، امام ابوحفص نسفی (فقیه، مفسر و متکلم)، جارالله زمخشری (نحوی و مفسر برجسته)، نجمالدین کبری (عارف و مفسر)، علاءالدین محمد بن احمد سمرقندی (فقیه و متکلم)، علاءالدین ابوبکر کاسانی (فقیه و نویسندۀ «بدائع الصنائع»)، و برهانالدین مرغینانی (فقیه و نویسندۀ کتاب «الهدایه») از ماوراءالنهر برخاستند و کتابهای اساسی را در فقه حنفی، اصول الدین، و کلام ماتریدی (به استثنای زمخشری که معتزلی بود) به جهان اسلام عرضه داشتند.
2. نام، زادگاه و اقامتگاه او
ابوحفص عمر بن محمد بن احمد نسفی سمرقندی در سال 461 هجری (1068 میلادی) در نَسَف زاده شد. نسف یا نَخشب نام شهری بود در ماوراءالنهر که امروز به نام قَرشی یاد میشود و در کشور ازبکستان موقعیت دارد. نسف یا قرشی در 150 کیلومتری جنوب سمرقند و بخارا و در 350 کیلومتری شمال بلخ قرار گرفته است.
او به القاب «نجمالدین»، «حافظ»، و «مفتیالفریقین» یا «مفتیالثقلین» (که گویا در هردو مذهب حنفی و شافعی مفتی بود) معروف است.
دربارۀ جزئیات زندگی او معلومات کمی بدسترس ما قرار دارد. شرح حال او را ابوسعد سَمِعانی شافعی در «التحبیر فی المُعجَم الکبیر»، یاقوت حَمَوی در «مُعجَم الأدباء»، شمس الدین ذهبی در «سِیَر أعلام النبلاء» و «تاریخ الإسلام»، ابن حجر عسقلانی در «لسان المیزان»، جلال الدین سیوطی در «طبقات المفسرین»، حاجی خلیفه مشهور به کاتب چلبی در «کشف الظنون»، محیالدین عبدالقادر قُرَشی در «طبقات الحنفیه»، و علامه لکنوی در «تراجم الحنفیه» نقل کرده اند.
آنچه که دربارۀ زندگی نجمالدین نسفی میدانیم اینست که او بیشتر سالهای عمر خود را در سمرقند گذراند، و در همانجا وفات کرد. ازین رو، به لقب «سمرقندی» نیز معروف است. او چندین بار حین سفر به حج، به بغداد اقامت میگزیده است، و در آنجا از محدثین بغداد چون ابوالقاسم بن بیان، مشهور به ابن رزاز، سمعِ حدیث نموده است.[6] گزارشی از ملاقات او در مکه معظمه با جارالله زمخشری نیز وجود دارد.[7]
تاریخ وفات او به تاریخ 12 ربیع الأول 537 هجری (1142 میلادی) گزارش شده است. او را در سمرقند در حظیرهای به نام «چاکردیزه» در نزدیکیِ قبر امام ابومنصور ماتریدی به خاک سپردند. مزار چاکردیزه محل دفن اکثریت علمای اسلامی و فقیهان سمرقند، بشمول امام ماتریدی، حکیم ابوالقاسم سمرقندی، و مفسر مشهور، ابواللیث سمرقندی، بود. در رسالۀ «قندیه» آمده است که مردم سمرقند و ماوراءالنهر مزار چاکردیزه را بعد از «جنت البقیع» در مدینه و «جنت المعلا» در مکه، سومین مزار بزرگ و پربرکت جهان اسلام میپنداشتند.[8]
با تأسف که این قبرستان در سالهای 1930 یا 1940 میلادی کاملاً به خاک یکسان شد، و گفته میشود که در آن زمان حدود سه هزار قبر از علمای اسلامی و دانشمندان سمرقند در آن موجود بود که همه ویران گردیدند. پس از فروپاشی کمونیزم و به استقلال رسیدن ازبکستان، تلاش برای احیای قبر شخصیتهای بزرگ اسلامی صورت گرفت. در سال 2000 میلادی، تنها قبر امام ماتریدی در مزار جاکردیزه تثبیت گردید و گنبد و تربت او دوباره اعمار شد. اما متأسفانه که اثری از سائر قبرها در این محل باقی نمانده است.
پسرِ نجم الدین نسفی، ابواللیث احمد بن عمر، معروف به «مجد»، نیز فقیه و محدث و عالم جوانی بود. او در سال 552 هـ زمانیکه از حج برمیگشت، توسط دزدان در نزدیکی قومس و بسطام همراه با 70 تن از علمای دیگر ماوراءالنهر و خراسان که در یک قافله بودند، به عمر 45 سالگی کشته شد و در بسطام دفن گردید.[9]
3. استادان و شیوخ او
امام ابوحفص نسفی تعداد استادان خود را، بشمول محدثینی که حدیث از ایشان استماع نموده و عالمانی که فقه و کلام و سائر علوم دینی را از ایشان آموخته، بالغ بر 550 تن نامیده است.[10] گویند که اسامی استادان و شیوخ حدیث خود را در رسالهای به نام «تعداد الشیوخ لعمر مستطرف علی الحروف مستطر» نگاشته بود، که امروز نسخهای از آن در دسترس نیست.
در علم حدیث، نام محدثینی که امام ابوحفص نسفی از آنها سمعِ حدیث نموده است در منابع اولیه (تذکرهها، طبقات و مُعجم) بسیار زیاد آمده است. از آن جمله، میتوان از اسماعیل بن محمد نُوحی نسفی (متوفای 481 هـ)،[11] قاضی ابوعلی حسن بن عبدالملک نسفی (487 هـ)،[12] ابومحمد حسن بن احمد سمرقندی (491 هـ)،[13] و ابوالقاسم بن بیان، مشهور به ابن رزاز بغدادی (510 هـ)[14] یاد کرد که از جملۀ محدثین مشهور قرن پنجم هجری در ماوراءالنهر و بغداد به شمار میآیند. همچنان، امام ابوحفص نسفی اجازۀ روایت از «صحیح بخاری» را به پنج سلسلۀ متفاوت از طریق ابوالعباس جعفر بن محمد مستغفری نسفی (432 هـ) در دست داشت.[15]
از استادانِ برجستۀ او در فقه، اصولالدین، و علم کلام میتوان از شخصیتهای زیر یادآوری کرد:
فخرالإسلام امام ابوالحسن علی بن محمد بَزدَوی (متوفای 482 هـ):
او از جملۀ فقهای بزرگ مذهب حنفی بشمار میرود. نویسندۀ کتاب مشهور «کنز الوصول» در اصولالفقه است که بیشتر بنام «اصول بَزدَوی» شناخته میشود. این کتاب برای قرنهای متمادی کتاب درسی در اصول الفقه بود، و بر آن تعداد انبوهی از شرحها نوشته شده است. فخرالاسلام در سال 482 هـ در بخارا وفات نمود.
در زمان حیات فخرالاسلام، ابوحفص نسفی بایست جوان بیست سالهای بیش نبوده باشد. با آنکه نسبتِ شاگردیاش به فخرالاسلام در منابع اولیه نیامده است، اما ماهر ادیب حبّوش – مصحح «التیسیر فی التفسیر» – در مقدمهای که بر این کتاب نوشته است استدلال میورزد که دو تن از شارحان اصول بزدوی[16] در مقدمۀ خود ذکر کرده اند که آنها «اصول بزدوی» را به سلسله روایتی که به فخرالاسلام میرسد فرا گرفته اند، و در این سلسله امام ابوحفص نسفی بحیث شاگرد مستقیم فخرالاسلام ذکر گردیده است.[17]
صدرالإسلام امام ابوالیُسر محمد بن محمد بزدوی (متوفای 493 هـ):
او برادر فخرالاسلام بزدوی بود. از جملۀ فقیهان شناخته شدۀ حنفی است، و بنام «قاضی الصدر» معروف بود چون در شهر سمرقند قضا را به عهده داشت. بعضی منابع او را به اشتباه نویسندۀ کتاب «اصول بزدوی» میدانند، اما در واقع امام ابوالیسر کتاب جداگانهای در اصولالدین بنام «معرفة الحجج الشريعة» دارد، که بعضیها همین کتاب را با «اصول بزدوی» (کنز الوصول) به اشتباه گرفته اند. او در سال 493 هـ در بخارا وفات نموده است.
همه منابع اولیه، او را یکی از استادان ابوحفص نسفی گزارش داده اند. علامه لکنوی سلسلۀ روایت او را از طریق ابوسلیمان جوزجانی مستقیماً به دو سلسله تا امام ابویوسف و امام محمد شیبانی نشان میدهد.[18]
امام ابوالمعین میمون بن محمد مکحولی نسفی (متوفای 508 هـ):
او را بزرگترین متکلم در مکتب ماتریدی پس از امام ابومنصور ماتریدی میدانند. کتابهای «تبصرة الأدله» و «بحر الکلام» او را بعد از کتاب التوحید امام ماتریدی مهمترین آثار در کلام ماتریدی میپندارند.
از جملۀ شاگردان مشهور او، برعلاوۀ ابوحفص نسفی، از علاءالدين محمد بن احمد سمرقندی (نویسندۀ کتاب «تحفة الفقهاء») میتوان یاد کرد. ابوالمعین نسفی در سال 508 هـ در نسف وفات کرد.
در اکثر منابع اولیه، از نسبت استادیِ او با ابوحفص نسفی یادآوری نشده است. اما شمسالدین ذهبی در «تاریخ الإسلام» نوشته است که ابوحفص نسفی در سوانح ابوالمعین نسفی در کتاب «القند فی ذکر علماء سمرقند» نوشته بود که «او استادم است».[19] در چاپ کتاب «القند» به تصحیح یوسف هادی، سوانح ابوالمعین نسفی از نسخههایی که او مورد استفاده قرار داده است افتاده است. اما عین نقل قول از گفتار ابوحفص نسفی در مورد ابوالمعین نسفی در حاشیۀ نسحۀ «تبصرة الأدله» نیز نوشته شده است، و این گواه بر صحت بودنِ چنین متن در کتاب «القند» دارد. یوسف هادی این متن را با ذکر هردو منبع در مستدرکِ کتاب گنجانیده است.
گذشته از آن، شباهت تنگاتنگِ «عقائد النسفی» ابوحفص نسفی با کتاب تبصرة الأدلۀ ابوالمعین نسفی رابطۀ استادی و شاگردی را میان این دو تن بیشتر تقویت میکند. چنان به نظر میرسد که نجمالدین ابوحفص نسفی از امام ابوالمعین نسفی سخت متأثر بوده، و ازین رو در نوشتن عقائد النسفیه از ساختار کتاب تبصرة الأدلۀ او پیروی کرده است، تا حدیکه بعضیها گفته اند که عقائد النسفیه چکیده یا مختصر کتاب تبصرة الأدله است. و چنین تأثیرپذیری تنها در رابطۀ استادی-شاگردی میان این دو میتواند متصور باشد.[20]
4. جایگاه او در میان علمای همعصرش و در میان متأخرین
در سال 535 هـ، سلطان سنجر سلجوقی به سمرقند لشکرکشی کرد، تا حکمران آن شهر را که دست به بغاوت و سرکشی زده بود مهار کند.[21] در این لشکرکشی، حاکم ولایت سیستان، امیر ابوالفضل، نیز سلطان را همراهی میکرد. پس از تسلیم گیری شهر سمرقند، سلطان سنجر با علما، قضات و شیوخ شهر دیداری داشت. در این دیدار، امیر سیستان از « ائمه » و علمای سمرقند درخواست کرد تا رسالهای در بیانِ اعتقاد اهل سنت و جماعت بنویسند، و در اخیر آن همه امضاء کنند، تا آن را با خود به سیستان بَرَد و هرکه در آنجا خلاف آن سخن گوید، مجازاتش کند. دلیل آن شاید این بوده باشد که حنابله و کرامیه در سیستان نفوذ پیدا نموده بودند، و ازینرو امیر میخواست تا فتوایی از علمای ارشد اسلامی با خود داشته باشد تا کسی خلاف آن سخن گفته نتواند.
علمای سمرقند – که در میان آنها «شیخالاسلام علاءالدین محمد بن عبدالحمید اسمندی سمرقندی»[22] نیز شامل بود – این تقاضایش را «اجابت کردند، و همۀ ائمه به خواجه امام نجمالدین [نسفی] رحمه الله اشارت کردند، تا وی بنوشت و ائمه در تصویبِ آن، خطوط خویش در آخر ثبت کردند.»[23]
این حکایت ثابت میسازد که امام نجمالدین نسفی سرآمد روزگار خویش بود، و نزد علما و قضات شهر سمرقند مقام گرامی و والایی داشت، که همه او را در علم بر خویش مقدم میدانستند و بر نظریه و نوشتار وی اعتماد میکردند. از همینرو القابی چون «نجمالدین»، «زین الأئمه»، و «مفتی الفریقین» را در حیاتش به او داده بودند.
علامه سعدالدین تَفتازانی هروی، او را «امامِ بلندهمت، پیشوای علمای اسلامی، و ستارۀ درخشانِ ملت و دین»[24] مینامد، و ابوسعد سَمِعانی شافعی، وی را «امام فقیهِ فرهیخته، و دانا در دین و ادب»[25] خوانده است. علامه لکنوی میگوید که او «مقبول عام و خاص» بود و در حفظِ قرآن در میان ائمه مشهور بود.[26] شمسالدین ذهبی او را « علامه » خوانده میگوید که «او در فنونِ مختلف وارد بود، و در حدیث، تفسیر، و علم شروط [در فقه] تألیفاتی دارد. تعداد تصنیفاتش به صد اثر میرسد.»[27]
امام مرغینانی، شاگردِ وی و نویسندۀ اثر گرانبهای «الهدایه» در فقه، او را « امام الأئمه و مقتدای امت» مینامد.[28] ابن عابدین دمشقی، نویسندۀ «رد المختار» یا «حاشیۀ ابن عابدین» (که مشرحترین کتاب فقه حنفی مییباشد)، امام نجمالدین نسفی را «مفتی انس و جن، و سرآمد اولیای عصرش» میداند.[29]
ایراد ابوسعد سمعانی بر امام نسفی، و توضیحاتی در مورد آن:
در کتاب «التحبیر فی المُعجم الکبیر»، ابوسعد سمعانی شافعی در شرحِ حال امام نجمالدین نسفی حنفی اینچنین مینویسد:
«…. امام فقیهِ فرهیخته، و دانا در دین و ادب، کتابهایی در فقه و حدیث تألیف کرده و «الجامع الصغیر» [محمد شیبانی] را به شکل منظوم درآورده است.
من مجموعات او را در حدیث زیاد مطالعه کردم و در آن تفحص نمودم، و در آن اشتباه و تغییر نامها و حذف بعضی چیزها به کثرت وجود داشت، و اوهام در آن کم نبود. ولیکن از توانایی بلندی در جمع کردن و تصنیف احادیث برخوردار بود.
از ابومحمد اسماعیل بن محمد نوحی نسفی و ابوالیسر محمد بن محمد بن الحسین بزدوی و از گروه زیادی [از محدثین] سمعِ حدیث نموده بود. در نوشتن همه مسموعات و مجموعات خود اجازه داشت.
و [زمانیکه] به سمرقند [رفتم]، حیات [نبود و] دیده نتوانستمش. و گروهی [از علما] از او به من یاد کردند، و از کثرت تصنیفاتش در میان این گروه سخن گفتیم، و ذکرش در بین مردم گسترده بود. ولی اسنادش [در احادیث] عالی نبود، و از جملۀ کسانی بود که حدیث و طلب کردن حدیث را دوست داشت، ولی فهم احادیث برایش میسر نبود….»[30]
ابوسعد سمعانی از جملۀ اولین تذکرهنویسان بود که سوانح و شرح حال امام نجمالدین نسفی را بشکل مختصر در مُعجمِ خود گنجانید. پس از وی، متباقی همه تذکرهنویسان بر همین معلومات سمعانی اتکار ورزیدند. بجز چند تذکرهنویسان معدود، دیگران معلومات بیشتری و تازهای در مورد امام نسفی نیفزودند.
چون بعضی ازین تذکرهنویسان بر همین قضاوت ابوسعد سمعانی اعتماد نموده اند و سخنان او را در تذکرهها و طبقات خود بازتاب داده اند، ایجاب میکند که به این مسئله پرداخته شود.
من فکر میکنم که ابوسعد سمعانی در قضاوت خود نتوانسته است که کاملاً عادلانه و بیطرفانه عمل کند. چند عامل میتواند در این قضاوت او تأثیرگذار باشد.
نخست اینکه رقابت ناسالم و تنش میان علمای حنفی و شافعی را در خراسان و ماوراءالنهر در قرن پنجم هجری نباید نادیده بگیریم. در بخش اول این رساله، شرایط عصر سلجوقیان را توضیح دادیم، و تشنجها و کشیدگیها و کینهتوزیها میان حنفیها و شافعیها را در مقابل همدیگر شرح نمودیم. این نقد و ایراد ابوسعد سمعانی را هم نباید مجزا ازین شرایط بپنداریم. افزون بر آن، پدرکلان ابوسعد سمعانی، یعنی ابوالمظفر منصور سمعانی، حین سفرش به بغداد با ابو اسحاق شیرازی به مناظره پرداخته بود، و در نتیجه پس از آنکه به حجاز میرسد از مذهب حنفی به مذهب شافعی میگراید، و بعداً در ردِ ابوزید دبوسی، عالم اصولی برجستۀ حنفی، کتابی مینویسد.[31] گرائیدنش به مذهب شافعی، خشم حنفیمذهبان را در نیشاپور و مرو به دنبال داشت. پس کینه میان علمای حنفی و خاندان سمعانی پیشینۀ دیرینه دارد.
دوم، سمعانی در حالی میگوید که ابوحفص نسفی را «فهم احادیث میسر نبود»، که او وی را شخصاً ندیده است. چنین قضاوتی تنها بر بنیاد چندتا کتابی که سمعانی از وی دیده است توجیهپذیر نیست. و مهمتر اینکه سمعانی تنها از تصنیفاتش در فقه و حدیث سخن میگوید و تنها از منظومۀ (الجامع الصغیر) او یاد میکند، درحالیکه از تألیفاتش در تفسیر (از دو تفسیر بزرگ او به زبان عربی و تفسیر و ترجمهاش به فارسی) هیچ سخنی نمیگوید و هیچ یادآوری از منظومۀ مشهورتر او در «خلافیات» نمیکند. ازین به نظر میرسد که سمعانی نه تنها که همۀ آثار و کتابهای ابوحفص نسفی را ندیده است بلکه از آنها اطلاعی هم نداشته است. پس چگونه میتواند چنین قضاوت معتبر باشد درحالیکه سمعانی بیشتر آثار او را مطالعه نکرده تا بتواند ظرفیت و توانایی فهم ابوحفص نسفی را در حدیث ارزیابی کند؟!
سوم، علامه شمسالذین ذهبی که در علم رجال و اسناد حدیث وارد است، زمانیکه سوانح ابوحفص نسفی را از کتاب «التحبیر» سمعانی در کتاب خودش «سیر أعلام النبلاء» نقل میکند، همه معلومات سمعانی را یک به یک نقل قول میکند، به جز این قضاوتش در مورد اوهام در کتابهای نسفی و عدم فهم او در علم حدیث. ماهر ادیب حبّوش، مصحح «التیسیر فی التفسیر»، نیز در مقدمهاش به همین مسئله اشاره دارد و مینویسد: «همگی از معاصرین [ابوحفص نسفی] و از کسانیکه پس از او آمده اند وی را ستوده اند، و بجز سمعانی هیچ کسی دیگر در مورد او هیچگونه ایرادی نداشته است.»[32]
چهارم، این چنین خردهگیریها بر مفسرین، متکلمین، و مجتهدین از بابت کوتاهیهای شان در علم حدیث، خیلی معمول است. امام اعظم ابوحنیفه مورد طعنِ رقیبان خود قرار داشت که گویا حدیث و علمِ حدیث نمیداند، درحالیکه احادیثی از 74 تن از استادان و شیوخ ابوحنیفه در صحاح سته یا کتب صحیح ششگانۀ حدیث روایت شده است. همچنان بر حجة الإسلام ابوحامد غزالی تاخته اند که در علم حدیث وارد نبود و احادیث ضعیفی را در احیاء علومالدین خود جمع کرده است. گذشته از آن، همینگونه اعتراضات بر مفسرین بزرگی دیگر چون امام ابو اسحاق ثعلبی، ابوالحسن واحدی، ابوالقاسم زمخشری، و قاضی ناصرالدین بیضاوی، که گویا در علم حدیث وارد نبودند، متوجه بوده است.
5. شاگردان امام نسفی
در منابع اولیه (تذکرهها و طبقات)، تعداد زیادی از شخصیتهای قرن ششم هجری را گفتهاند که از امام ابوحفص نسفی علم آموختهاند یا از وی سمعِ حدیث نمودهاند. اما معروف ترین آنها قرار ذیل اند:
برهانالدین علی بن ابوبکر رُشتانی فرغانی مرغینانی (511 – 593 هـ):
فقیه و محدث مشهور مذهب حنفی است. نزد علمای ماوراءالنهر علم آموخت، که مشهورترین و برجستهترینِ آنها امام نجمالدین ابوحفص نسفی بود. او نزد پسر امام نجمالدین، ابواللیث احمد بن عمر نسفی، نیز علم فرا گرفته است.
متنِ فارسی عقائد نسفی که امروز به دسترس ما قرار دارد به روایتِ برهانالدین مرغینانی است. او حکایت میکند که امام نجمالدین نسفی این متن را در پاسخ به تقاضای سلطان سنجر سلجوقی در سال 535 هـ نوشت، و برهانالدین مرغینانی آن متن را از زیر نظر او گذرانده و نزدش تصحیح کرده است.[33]
برهانالدین مرغینانی آثار زیادی در فقه و حدیث تألیف کرده، اما او را بیشتر از بابتِ کتاب « الهدایۀ » او میشناسند. این کتاب شرحی است بر یکی از کتابهای خودش به نام « بدایة المبتدئ » که بر کتابهای «المختصر» امام ابوالحسین قدوری و «الجامع الصغیر» امام محمد شیبانی نوشته بود.
بنابر منظم بودن بحثها در این کتاب، «الهدایه» در مدت کوتاهی به یکی از پرمطالعهترین کتب فقهی حنفی مبدل گشت، بر همین اساس، «الهدایه» را همطراز کتابهایی چون «بدایة المجتهد» ابن رشد در مذهب مالکی و «الوجیز» حجة الاسلام امام غزالی در مذهب شافعی میدانند.[34]
علامه لکنوی او را امام و پیشوای زمانهاش میداند، و در رتبۀ چهارم مجتهدین – همطراز امام قدوری – او را قرار میدهد.[35]
بنابر خلص بودن و در عین زمان جامع بودن آن، «الهدایه» یکی از اولین کتابهای فقهی است که به زبانهای خارجی ترجمه شده است. این کتاب برای نخستین بار در قرن 18 میلادی از عربی به فارسی، و سپس از فارسی به انگلیسی در هند بریتانوی ترجمه گردید.[36]
شرفالدین ابوحفص عمر بن محمد عقیلی بخاری انصاری (متوفای 576 هـ):
از جملۀ علمای مشهور بخارا در قرن ششم هجری میباشد. نویسندۀ آثاری چون «منهاج الفتاوی» در فقه و «الهادی» در علم کلام است، که ذکر آنها در «کشف الظنون» آمده است. او برعلاوۀ امام نجمالدین نسفی، از صدرالإسلام امام ابوالیسر بزدوی و از فخرالسلام ابونصر احمد دروازجکی مشهور به زاهدی (متوفای 549 هـ و نویسندۀ «لطائف التفسیر» به فارسی) نیز علم آموخته است.
او را نباید با نواسه و شاگردش شمسالأئمه ابوالقاسم احمد بن محمد عقیلی بخاری (657 هـ)، نویسندۀ «شرح جامع الصغیر»، اشتباه کرد.
ابوهارون موسی بن عبدالله قحطانی مغربی:
اصل جایش از المغرب بود، و از آنجا به خراسان آمده بود. ابوحفص نسفی در «القند» مینویسد که او در سال 516 هـ به دیدارش به سمرقند آمد، و چند مدتی نزد او به تعلیم پرداخت. حدود 13 سال را در خراسان، بخارا و عراق گذراند، و به نشر حدیث، فقه و کلام میپرداخت.
برهانالدین ابوعبدالله محمد بن حسن کاسانی سمرقندی (متوفای 556 هـ):
عالم برجسته در فقه و اصول بود، و در حفظ حدیث سرآمد روزگارش بود. او نه تنها از امام ابوحفص نسفی، بلکه از استادش صدرالاسلام ابوالیسر بزدوی نیز علم آموخته است. او «التیسیر فی التفسیر» امام نسفی را نزدش خوانده بود، و از وی روایت میکرد. در سال 556 هـ در بغداد حین سفرش به حج دیده شده بود.
او را نباید با علاءالدین ابوبکر کاسانی، نویسندۀ «بدائع الصنائع»، که بعداً به شام سفر کرد و در آنجا مقیم گردید، به اشتباه گرفت.
ابوبکر بن احمد بلخی، مشهور به ظهیر (متوفای 553 هـ):
عالم فرهیخته در علوم منقول و معقول بود. نزد امام نجمالدین نسفی و شاگردش امام مرغینانی علم آموخت، و سپس راهیِ دمشق شد و در آنجا در مدرسه خاتونیه تدریس میکرد. او کتابی در شرح «الجامع الصغیر» نوشته است. در سال 553 هـ در دمشق وفات نمود.
ابوالعباس احمد بن موسی بن عیسی الکِشی (متوفای 550 هـ):
او از جملۀ شاگردان معروف نجم الدین نسفی بود، چنانکه نسفی کتب فتاوی و منابعی را که از فقهای گذشته در دست داشت به ابوالعباس کشی داده بود، و او را موظف ساخته بود تا آنها را جمعبندی کند. در نتیجه، ابوالعباس کشی کتاب «مجموع الحوادث والنوازل والواقعات» را تألیف کرد و در آن از بسیاری منابعی که امروز در دسترس نیستند استفاده کرده است، بشمول فتاوای ابواللیث سمرقندی، فتاوای ابوحفص کبیر، فتاوای ابوبکر محمد بن فضل کماری بخاری، واقعات ناطقی، المنتقی (از حاکم شهید)، فتاوای شیخ الاسلام عطاء بن حمزه سغدی، غریب الروایه (از ابن ابوشجاع علوی)، و فتاوای خود نجم الدین نسفی. این کتاب را عبدالملک تویچیبایف در تیزس دکتورایش در دانشگاه انقره در سال 2021 تصحیح و نشر کرده است. به باورم، فتاوای نجم الدین نسفی از طریق همین کتاب ابوالعباس کشی حفظ گردیده است.
6. آثار و تألیفاتش
تذکرهنویسان شمار کتابها و آثار امام نسفی را حدود صد عنوان گزارش داده اند، که در بخشهای مختلف علوم چون فقه، اصول، خلافیات، حدیث، تفسیر، کلام، تاریخ، عرفان و ادب نوشته شده اند.
در زیر، فهرستِ قسمی از کتابهایش ارائه میگردد که یا به چاپ رسیده اند ([چ]، یا نسخههای خطی آن در فهرست کتابخانهها درج گردیده اند یا نویسنده نسخهای از آن را دیده است [ن]، یا هم اینکه نام کتاب در حد اقل دو منبع اولیه (تذکره یا طبقات) ذکر گردیده است ولی نسخهای از آن تا هنوز تثبیت نگردیده یا در دسترس نیست [ع].
الف. در تفسیر و قرائت:
تفسیری جامع به زبان عربی است، که در آن تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر ادبی، تفسیر مأثور و روایی، تفسیر به رأی، و تفسیر عرفانی را بگونۀ شهکاری باهم گِرد آورده است.
از تفسیر ماتریدی، تفسیر ثعلبی، تفسیر قشیری، و تفسیر ابواللیث سمرقندی سود جسته است. این اثر بر مفسرین و فقهای حنفی در ماوراءالنهر و خراسان و بلاد سلجوقیانِ روم تأثیرگذار بود. تفاسیر بزرگ عهد عثمانیان چون «روح المعانی» از شهابالدین آلوسی، «تفسیر ابن کمال پاشا» از شیخالاسلام شمسالدین بغدادی، و «روح البیان» از اسماعیل حقی به وفرت از «التیسیر فی التفسیر» استفاده کردهاند، و در اکثر موارد بدون ذکر منبع نقل قول کرده اند. در میان تفاسیر فارسی، مولانا یعقوب چرخی غزنوی تفسیر مختصر خود را با استفاده از سه منبع، یعنی «التیسیر فی التفسیر» نجمالدین نسفی، «الکشاف» زمخشری، و تفسیر کواشی، نگاشته است. گذشته از آن، ادیب و عالم مشهور دورۀ تیموریان، مولانا کمالالدین حسین واعظ کاشفی در «جواهر التفسیر» و تفسیر مختصرش بنام «مواهب علیه» (مشهور به تفسیر حسینی)، پس از «تفسیر کبیر» امام فخرالدین رازی، بیشترین نقل قول و یادآوری را از «التیسیر» امام نجمالدین نسفی دارد.
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد این تفسیر اینست که امام نجمالدین نسفی از نوشتن به فارسی و آوردنِ جملات و متنهای فارسی در لابلای تفسیر عربی خود دریغ نورزیده است. (1) در بسا از جاها، تفسیر طولانی یک آیت را در اخیرِ بحث به فارسی خلاصه نموده است، (2) یا جهت تشریح بهتر مسائل به خوانندگان فارسیزبان توضیحات خود را دوباره به فارسی بیان داشته است، (3) یا جهت ترجمۀ درست آیات یا تأکید بر ترجمۀ درست بعضی از کلمات و الفاظ عربی ترجمۀ فارسی آن را بیان نموده، (4) یا سخنان فارسی بعضی از عرفا را، که عبارات لطیف و معانی باریک در خود دارند، بدون ترجمه به عربی نقلِ قول کرده است، یا هم (5) پس از تفسیرِ علمی یک مسئله، آن را به شکل مناجات به فارسی دوباره بیان میکند تا در دل خواننده اثر ایجاد کند.
امام نسفی «التیسیر فی التفسیر» را طی دو سال نوشت، و در سال 523 هـ آن را به پایان رساند.
اخیراً این اثر در 15 جلد توسط انتشارات «داراللباب» در بیروت (در سال 2019 م) به کوشش گروهی از مصححین به سرکردگی «ماهر ادیب حبُّوش» به چاپ رسیده است. برعلاوۀ ترجمه به زبان فارسی (که ازین صفحه قابل دسترس است)، این تفسیر به زبان ترکی نیز ترجمه گردیده است.[37]
-
«الأکمل الأطول فی تفسیر القرآن»: [ن: ناتکمیل]
تفسیر بزرگتری است که نجمالدین نسفی آن را قبل از «التیسیر» نوشته بود، زیرا در چند جا در «التیسیر» خوانندگان را به این تفسیر راجع میسازد، و در بعضی جاها آنرا به نام «بحر علوم التفسیر علی نحو رسوم التذکیر» مینامد.
نسخههایی از این تفسیر در بعضی کتابخانهها وجود دارد. اما اینکه این نسخهها کامل اند یا خیر، معلومات دقیق در دست نیست.
ترجمۀ تفسیری قرآن است به فارسی مسجع و موزون. این اثر از جملۀ نخستین ترجمههای قرآن مجید به زبان فارسی بهشمار میرود، و یگانه ترجمۀ مسجع کامل قرآن مجید نه تنها در زبان فارسی، بلکه شاید یگانه ترجمۀ مسجع به زبانی غیر از زبانی عربی در جهان باشد.
نجمالدین نسفی با توانایی و مهارتی که در ادب و نظم داشت، توانسته است ترجمۀ قرآن مجید را بدون اینکه مفاهیمی از آیات قرآن کم و زیاد گردند یا معنای آیات تغییر بخورند، به نثر مسجع و روان بنویسد. اسجاع و موزونی جملات، توأم با زبان شیرین و کهن فارسی، بر خوانندگانی که عربی نمیدانند اعجازِ کلام، عمقِ معانی، و زیباییِ بیانِ قرآن عظیم الشأن را نمایان میسازد، و اثر و تأثیر کلام ربانی و گفتار الهی را بر قلب و دل خواننده بجا میگذارد.
تفسیر نسفی را میتوان بعد از ترجمۀ تفسیر طبری (که میان سالهای 350 و 365 هـ در زمان حکمرانی سامانیان به فارسی ترجمه شد) و « تاج التراجم فی تفسیر القرآن للأعاجم » اثر امام ابوالمظفر شاهفور اسفراینی (متوفای سال 471 هـ)، سومین ترجمه یا تفسیر کامل قرآن مجید به زبان پارسی دری دانست. تفسیر نسفی حتی بر تفسیر «کشف الأسرار و عدة الأبرار» شیخ میبُدی (که در سال 520 هـ تألیف شده) و بر تفسیر «بصائر یمینی» معینالدین ابوعلاء نیشاپوری غزنوی (متوفای سال 599 هـ) قدامت دارد.
تفسیر نسفی تأثیر فراوانی بر ترجمههای فارسی بعد از خود داشت، و شواهد میرسانند که این تفسیر نه تنها در ماوراءالنهر بلکه در سائر شهرهای خراسان مورد استفاده قرار میگرفته است. طور مثال، در ترجمۀ فارسی کتاب «جواهر القرآن» امام محمد غزالی، که توسط شخص گمنامی شاید یکی دو سده پس از غزالی و نسفی ترجمه شده باشد، دیده میشود که مترجم از تفسیر نسفی برای ترجمۀ آیات قرآن مندرجه در کتاب استفادۀ فراوان نموده است. این امر باعث شد که روانشاد حسین خدیو جم، که این اثر را گردآوری و تصحیح نمود، به این گمانهزنی برسد که گویا این نجمالدین نسفی بوده که کتاب جواهرالقرآن غزالی را ترجمه کرده است. ولی امروز با معلومات بیشتریکه در مورد شخصیت و جایگاه امام نسفی داریم و با متنهای فارسی بیشتری که از وی بدست ما رسیده است، این فرضیۀ آقای خدیو جم نادرست ثابت میشود. بلکه واقعیتِ امر همین است که تفسیر نسفی از شهرت خوبی در سراسر خراسان طی چند قرن برخوردار بود، که مترجم جواهر القرآن از آن در ترجمۀ کتاب استفاده کرده است.
یکی از نسخههای خطی این اثر، که در کتابخانۀ عاطف افندی ترکیه نگهداری میشود، در سال 890 هـ در مدرسۀ اخلاصیۀ شهر هرات توسط شخصی به نام یارعلی تبریزی کتابت شده است. این نکته حائز اهمیت بسزایی است، زیرا نشان میدهد که تفسیر نسفی حتی سه صد سال پس از امام نجمالدین نسفی، در شهری که زمانی حنابله و کرامیه نفوذ داشتند و با هرگونه ترجمهای که عرش و ید و وجه خدا را تأویل کند مخالفت میورزیدند،[38] از شهرت و اعتبار برخوردار بوده است.
این اثر به کوشش دکتر عزیز الله جوینی نخستین بار در سال 1353، و پس از آن برای چهارمین بار در سال 1390 در تهران به چاپ رسیده است.
در این کتاب، امام نسفی خطاها و اشتباهات معمول در قرائت را شرح میدهد، و سپس به شرح خطاهایی که نماز را فاسد نمیسازند میپردازد.
امام نسفی در این کتاب توضیح میدهد که بیجا شدنِ آیتها، یا زیادت و حذف در حروف، یا تغییر در إعراب، یا بیجا شدنِ وقف و ابتداء در آیتها نماز را تا زمانی فاسد نمیسازند که معنای آیت با آن تغییر نیابد.[39]
نظر به این اصل، اگر حروف اضافی «ف» و «واو» در تلاوت زیاد یا کم گردند، درصورتی که تغییری در معنای آیت وارد نشود، به نماز نقصانی نمیرساند. ولی اگر معنای آیت تغییر یابد، مثلاً در آیاتی که «واو» به معنای سوگند خوردن است، در آنصورت نماز فاسد میگردد. یا مثلاً اضافه نمودن «الکریم» پس از «الرحمن الرحیم» در تسمیه، مشکلی ندارد چون خلافِ منظور تسمیه نیست. یاهم قرائت نمودن آیاتی از دو سورۀ متفاوت، تا زمانیکه هدف و معنا را تغییر ندهند، جواز دارد. [40]
این رساله دو بار به نشر رسیده است. بار اول توسط دکتور فرمان إسماعيل إبراهيم الدليمي در قالب مقالۀ تحقیقی در «مجلة العلوم الإسلامیه» در سال 2011 (1432 هـ ق) به نشر رسید. بار دوم به تصحیحِ دکتور عمرحمدان توسط نشرات «دار عمار» در عمان در سال 2017 به نشر رسید. نسخههای خطی متعدد این اثر در کتابخانههای مختلف نیز وجود دارد.
علامه ابن طولون دمشقی حنفی (متوفای 953 هـ) بر این اثر شرحی نوشته است بنام «الطارئ علی زلة القارئ» که در سال 2018 م به تصحیح دکتور حمدان در نشرات «دار ابن حزم» به نشر رسیده است.
نام این اثر در هیچ یک از فهرست اعلام نیامده است، نه کاتب چلبی آن را در کشف الظنون گنجانیده، و نه ابن کمال پاشا از آن در «هدیة العارفین» ذکری کرده، درحالیکه موجودیت نسخههای متعدد این اثر در کشورهای مختلف و یادآوری نام نجمالدین ابوحفص عمر نسفی درین نسخهها هیچگونه تردیدی را در نسبتِ این اثر به امام نسفی بجا نمیگذارد.
کوتاه بودن این رساله و نیز مرتبط بودن آن با مسائل فقهی (یعنی شرایط فاسد سازی نماز) این گمان را بوجود میآورد که ممکن است که این اثر فصلی از اثر فقهی بزرگتر امام نسفی – چون «الخصائل فی الفروع» که کاتب چلبی درمورد آن نوشته است «هو کتاب کبیر» (این کتاب بزرگی است) – باشد که بعضیها آنرا بشکل رسالۀ جداگانه بیروننویس کرده اند.
ب. در علم کلام:
این اثر یکی از کتابهای مرجع در اعتقاد اهل سنت و جماعت به شمار میرود. در پهلوی «فقه اکبر» امام اعظم ابوحنیفه و «عقیدة الطحاویه» امام ابوجعفر طحاوی، «عقائد نسفی» مهمترین اثر در بیانِ عقیدۀ اهل سنت و جماعت است.
تا قرن 17 میلادی، بیش از 50 شرح و حاشیه بر این اثر نوشته شده بود، چنانکه کاتب چلبی فهرستی از آنها را در «کشف الظنون» داده است. در این سه صد سال اخیر، حد اقل بیش از ده شرح و حاشیه دیگر بر آن نوشته شده است. با آنکه گرایش کلامی عقائد نسفی بیشتر بسوی کلام ماتریدی است، اما شارحان و حاشیهنویسان آن نه تنها که حنفیها و ماتریدیها بوده بلکه شافعیها و مالکیها و اشعریها را نیز دربر دارد.
مشهورترین شرح بر عقائد نسفی، شرح علامه سعدالدین تفتازانی هروی (722-792 هـ) است، درحالیکه خودش شافعیمذهب و پیرو کلام اشعری بود. بر شرح تفتازانی دهها حاشیه و شرح دیگر نوشته شده است. از جملۀ مشهورترین حواشی بر شرح تفتازانی، حاشیۀ شمسالدین احمد خیالی رومی حنفی (متوفای 870 هـ) بنام «حاشیۀ خیالی»، و حاشیۀ شیخالاسلام زکریا انصاری مصری (متوفای 926 هـ) میباشند. از جملۀ شروح بر شرح تفتازانی، شرح رمضان أفندی (متوفای 1017 هـ) مشهور است. از جملۀ علمای هند، عبدالحکیم سیالکوتی (متوفای 1067 هـ) و شاه عبدالعزیز دهلوی (متوفای 1239 هـ) نیز بر شرح تفتازانی حاشیهنویسی نموده اند. همچنان، جلال الدین سیوطی (849-911 هـ) و ملا علی قاری هروی مکی (متوفای 1014 هـ) احادیث شرح تفتازانی را تخریج کرده اند و کتابهای شان بنام «تخریج احادیث شرح العقائد النسفیه» به نشر رسیده اند.
شرح عقائد النسفی تفتازانی بارها بگونۀ مستقل ویا هم با حاشیههای مختلف در دهههای اخیر به چاپ رسیده است. حاشیههای مشهوری را که در بالا ذکر کردیم، هم بشکل جزوی از مجموعههای چندجلدی شروح و حواشی بر شرح تفتازانی، و هم بشکل آثار جداگانه به نشر رسیده اند. همچنان، شرح عقائد تفتازانی چندین بار به فارسی ترجمه گردیده و نشر شده است.[41]
در تمامی منابع اولیه (تذکرهها و طبقات)، این اثر به نام امام نجمالدین ابوحفص عمر نسفی درج گردیده است. اما یک تعداد اندکی از حاشیهنویسان در نسبتِ این اثر به امام ابوحفص نسفی تردید ورزیده اند. بعضیها آن را به امام ابوالمعین میمون نسفی نسبت داده اند، زیرا عقائد نسفی به کلی خلاصۀ «التمهيد لقواعد التوحید» نوشتۀ ابوالمعین نسفی است. ولی چنانکه در بخش سوم این رساله («استادان و شیوخ او») ذکر کردیم، طبیعی است که ابوحفص نسفی از ابوالمعین نسفی سخت متأثر بوده باشد، زیرا نزد او به شاگردی نشسته است. کاتب چلبی با آنکه همین مشابهت میان عقائد نسفی و التمهيد لقواعد التوحید را میدانست، بازهم در نسبت دادنِ عقائد نسفی به ابوحفص نسفی تردیدی نداشته است.
بعضی دیگر این اثر را به ابوالفضل محمد بن محمد نسفی معروف به برهانالدین نسفی (متوفای 687 هـ) – که در کلام پیرو مکتب اشعری بود – نسبت میدهند. درحالیکه امام تفتازانی هروی که که تنها دوصد سال پس از ابوحفص نسفی و تنها یک قرن پس ازین برهانالدین نسفی نامبرده میزیسته است، در نسبت این اثر به ابوحفص نسفی تردیدی نداشت، و در شرح خود به صراحت مینویسد که: «این کتاب مختصری که به [نامِ] عقائد نامیده میشود، اثری است از امامِ بلندهمت، پیشوای علمای اسلامی، نجم المله والدین عمر نسفی».
به هر حال، کسانیکه به نسبتِ این اثر به نجمالدین ابوحفص نسفی تردید نمودهاند از غرب جهان اسلام بودند و چندین قرن بعد این مسئله را طرح کردند. و اینها از موجودیتِ ترجمۀ فارسی این اثر که توسط برهانالدین مرغینانی، شاگرد امام نسفی، روایت شده است اطلاعی نداشتند.
برهانالدین مرغینانی حکایت میکند که امام نجمالدین نسفی متنِ «عقائد نسفی» را در پاسخ به تقاضای سلطان سنجر سلجوقی در سال 535 هـ نوشت، و همه علمای سمرقند در زیر آن تصدیق نمودند. بر اساس این معلومات، «عقائد نسفی» در پایان عمر او – یعنی دو سال قبل از وفاتش – نوشته شده است.
این کتاب متنِ فارسیِ «عقائد نسفی» است، که توسط شاگرد ممتاز امام نجمالدین نسفی، یعنی برهانالدین علی بن ابوبکر رُشتانی مرغینانی، روایت شده است.
برهانالدین مرغینانی مینویسد که در سال 535 هـ سلطان سنجر سلجوقی به سمرقند رفته بود، و حاکم ولایت سیستان، امیر ابوالفضل، نیز او را همراهی میکرد. در مجلسی که سلطان سنجر با علما، قضات و شیوخ شهر سمرقند داشت، امیر سیستان از « ائمه » و علمای سمرقند درخواست کرد تا رسالهای در بیانِ اعتقاد اهل سنت و جماعت بنویسند، و در اخیر آن همه امضاء کنند، تا آن را با خود به سیستان بَرَد و هرکه در آنجا خلاف آن سخن گوید، مجازاتش کند. علمای سمرقند این تقاضایش را «اجابت کردند، و همۀ ائمه به خواجه امام نجمالدین [نسفی] رحمه الله اشارت کردند، تا وی بنوشت و ائمه در تصویبِ آن، خطوط خویش در آخر ثبت کردند.»[42]
شاید دلیل اینکه حاکم سیستان چنین رسالهای یا دستخطی از علمای سمرقند طلب کرده این بوده باشد که در آن زمان حنابله و کرامیه در سیستان نفوذ پیدا نموده بودند، و امیر میخواست تا فتوایی از علمای متبحر اسلامی در دست داشته باشد تا کسی خلاف آن سخن گفته نتواند.
برهانالدین مرغینانی اسم یازده تن از علمایی را که در زیر آن امضاء و تصدیق کردند نقل میکند، که در آن جمله اسمِ «شیخالاسلام علاءالدین محمد بن عبدالحمید اسمندی سمرقندی»[43] نیز شامل است. و سپس مینویسد: «و این بندۀ ضعیف این نسخه را به غنیمت داشت، و بر مُصنِّف – و همان خواجه امام نجمالدین است – برخواند و تصحیح کرد.»
نسخۀ این رساله در سال 795 هـ به دست محمد حافظ بخاری، مشهور به «خواجه پارسا»،[44] کتابت شده است. این نسخه که شکل یک دفترچه را دارد حاوی چهار متن یا رساله است، که رسالۀ دوم آن همین عقائد نسفی، و رسالۀ چهارم آن رسالهای از حکیم ابوالقاسم اسحاق سمرقندی حنفی، یکی از شاگردان امام ابومنصور ماتریدی، میباشد.[45]
این نسخه در سال 1330 خورشیدی توسط فکری سلجوقی[46] در هرات پیدا و تثبیت گردید[47] و حالا در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی ایران موجود است.[48]
موجودیت رسالۀ فارسی «عقائد النسفی» برای اولین بار توسط آقایان محمد خوانساری و آلبرت ناپلئون کمپانیونی در مقالهای – با نشر متنِ کامل این رساله – در سال 1335 هـ ش گزارش داده شد.[49] اما آنچه که ایشان متوجه نگردیدند این است که روایت کنندۀ این متن که نام خود را «علی بن ابی بکر بن عبدالجلیل الرشدانی»[50] مینویسد، همان شاگرد معروف امام نسفی است که بیشتر به نسبهای «فرغانی» و «مرغینانی» مشهور است..
اسم کامل برهانالدین مرغینانی «علی بن ابوبکر بن عبدالجلیل» است.[51] او را فرغانی و مرغینانی خواندهاند چون مرغینان شهری در ولایت یا سرزمین فرغانۀ ترکستان بود. و «رشدان» یا «رشتان» روستایی در فرغانه بود[52] و بایست که این روستای «رشتان» در جوار مرغینان بوده باشد. با آنکه او را بیشتر با انساب فرغانی و مرغینانی می شناسند، در بعضی منابع «رشتانی» نیز نامیده شده است.[53] پس متنِ فارسی عقائد نسفی به روایت برهانالدین مرغینانی به دست ما رسیده است.
آنچه که از محتوای گزارشدهی برهانالدین مرغنینانی برمیآید اینست که انگیزۀ نوشتنِ این رساله همان تقاضای حکمرانِ سلطان سنجر در سال 535 هـ بود. گیریم که امام نسفی چنین رسالهای به زبان عربی از قبل نگاشته میداشت، می بایست که برهانالدین مرغینانی اشارهای میکرد که گویا امام نسفی فلان رساله یا کتاب خویش را به فارسی برای شان برگردان نمود. درحالیکه هیچ چنین یادآوری از جانب مرغینانی صورت نگرفته است. بر این اساس، محتمل است که امام نسفی پس از کتابت متنِ فارسی برای حاکم سیستان، آن را به عربی و با اضافه نمودن مقدمۀ مختصری به شکل رسالهای درآورده باشد.
با مطابقت دادن متنِ فارسی با متنِ عربی عقائد النسفی درمییابیم که تنها تشریحات مقدماتی امام نسفی در مورد «اسبابِ علم» که شامل «حواسِ سالم، اخبارِ درست، و عقل» میگردد در متنِ فارسی گنجانیده نشده است، و متنِ فارسی مستقیم به بیان ارکانِ اعتقادی میپردازد. فراتر از آن، تنها تفاوتهای جزئی در بعضی از بحثها میان نسخههای فارسی و عربی دیده میشوند که قابل ملاحظه نیستند.
ج. در فقه، اصولالفقه، و خلافیات:
این یکی از معروفترین آثار امام نسفی است، که در آن موارد اختلافی فقهی میان ابوحنیفه و شاگردانش (یعنی، ابویوسف، شیبانی و زُفر) را، و موارد اختلافی میان احناف، شافعیها و مالکیها را در 2669 بیت به شکل منظوم بیان کرده است.
این کتاب در سال 2010 میلادی توسط «موسسة الریان» در بیروت، به تصحیحِ حسن اوزار، به چاپ رسیده است.
بنابر اهمیت این کتاب، بیش از ده شرح بر آن نوشته شده است. بحیث مشهورترین این شروح، میتوان از دو اثر یاد کرد. یکی شرحی است از آنِ علاءالدین عبدالحمید اسمندی سمرقندی (متوفای 552 هـ) بنام «مختلف الروایة» (و در بعضی از نسخه ها بنام «حصر المسائل وقصر الدلائل» نیز نامیده شده). اما این کتاب را عبدالرحمن مبارک الفرج در سال 1422 هـ به نام امام ابو اللیث سمرقندی به نشر رسانیده، و علاءالدین اسمندی را راوی و جمعآوری کنندۀ این کتاب خوانده است. درحالیکه پیش از وی، دکتر عیسی ذکی عیسی در تحقیق دکتورای خویش (1405 هـ دانشگاه اسلامی مدینه منوره) نشان داده بود که مؤلف این کتاب علاءالدین اسمندی است. در اکثریت نسخههای خطی «مختلف الروایة»، کاتبان به صراحت این اثر را «شرح منظومة الخلاف» عنوان کرده اند. در بعضی از نسخهها، بیتِ منظومه در هر باب یا مسئله نگاشته نشده، اما در تعدادی دیگر از نسخهها، نخست بیتِ منظومه در هر مسئله نقل گردیده و سپس متن کتاب نگاشته شده است. دلیلی که «مختلف الروایة» را بعضیها به امام ابواللیث سمرقندی نسبت میدهند این است که امام ابواللیث کتابی به همین نام و با همین موضوع داشته است. البته کاملاً ممکن است که امام نجم الدین نسفی و همچنان علاءالدین اسمندی در آن زمان به کتاب اولیۀ امام ابو اللیث دسترسی داشته اند و از آن استفاده کرده باشند، اما اینکه ابیات منظومة الخلاف – که در سال 504 هـ توسط امام نجم الدین نسفی تحریر یا سروده شده – در بعضی از نسخههای خطی «مختلف الروایة» نقل گردیده اند، این را به اثبات میرساند که این اثر عینِ کتاب امام ابواللیث نیست.
شرحی دیگر از آنِ ابوالبرکات حافظالدین نسفی (متوفای 710 هـ) است بنام «المصفی فی منظومة الخلافیات». حاجی خلیفه در کشف الظنون میگوید که حافظ الدین نسفی دو شرح بر «منظومة الخلافیات» نجم الدین نسفی نوشته است، که شرح مفصلتر آن به نام «المصتسفی» و شرح مختصر آن به نام «المصفی» نامیده شده است. «المصفی فی منظومة الخلافیات» اخیراً توسط «دارالنور» در عمان، به تصحیحِ حسن أوزار، در سه جلد به چاپ رسیده است.
یکی از شروح دیگر این اثر، شرح مختصر به فارسی است، که شارح پس از هر بیتِ عربی شرحِ آن را به فارسی نگاشته است. با آنکه این اثر شرحِ کاملِ «منظومة فی الخلافیات» است و شارح همه ابیات آن را به فارسی ترجمه و شرح کرده است، شارح نام خود را ننگاشته و نامعلوم است. این نسخه در سال 665 هـ و به گمان اغلب در ماوراءالنهر کتابت شده است. یگانه نسخۀ این اثر در کتابخانۀ ملت استانبول به شماره 819 در مجموعۀ فیض الله افندی نگهداری میشود. آقای علی صفری آققلعه در مقالهای این نسخه را شرح داده است.[54]
این شرح بدون مقدمهنگاری مستقیم به شرح ابیاتِ «منظومة الخلافیات» میپردازد، که باب اول آن در نظریات امام ابوحنیفه است و ابیات نخستین آن به مسائلی مربوط به «نماز» است. نمونهای از ابیات نخستین و شرح آن را در ذیل نقل میکنیم:
«بابَ الذِي اختَصّ أبوحنیفة = یکبِّر القوم مَعَ الإمام
بِهِ مِنَ المَسَائِلِ الشَّرِیفَة = لا بَعده فِي أول القِیام
تکبیر گویند مقتدیان برابرِ امام، نزدِ ابوحنیفه رحمه الله؛ و نزدیکِ ابویوسف و محمد، پسِ امام گویند.
و یکتفي الإمام بالتسمیع = في رَفعَهِ الرأسَ من الرکوع
امام «سَمِعَ الله لِمَن حَمِدَه» گوید پِسَنده بُوَد نزد ابوحنیفه؛ و نزد ایشان «ربنا لک الحمد» نیز بگوید.
لَو اکتفی بالأنفِ في سَجدتِهِ = جَازَ بِلا عُذرٍ علَی جَبهَتِهِ
در سجده بینی بر زمین نهد بی پیشانی بی عذری، نماز روا بُوَد نزد ابوحنیفه؛ و نزد ایشان روا نَبُوَد، و اگر پیشانی نهد دست[55] ننهد به اتفاق روا باشد.
ولو تَلا بالفارسي یُجزِي = وَجَوَّزا ذلک عِندَ العَجزِ
در نماز، قرآن به پارسی خوانَد یا تشهّد به پارسی گوید یا تکبیر افتتاح به پارسی آرد، روا بُوَد اگر عربی داند یا نداند عِندَهُ ؛
و عندهما[56] اگر عربی داند و پارسی خواند، روا نباشد.»
این کتاب شرح «منظومة فی الخلافیات» امام نسفی است. در مقدمهاش امام نسفی یادآوری میکند که چون «نظم الخلافیات» را نوشت، مورد پسند «بزرگان زمانه» قرار گرفت، ولی چون «دلایل» را در آن ذکر نکرده بود بسیاریها از آن نفع برده نتوانستند. پس «حصر المسائل و «قصر الدلائل» را نوشت تا در آن «دلایل» را نیز بگنجاند.
طور مثال، در شرح بیت پنجم «منظومه» که در مورد اختلاف نظر میان ابوحنیفه و دو شاگردش (ابویوسف و محمد شیبانی) بر جواز داشتن نمازخواندن به فارسی است، امام نسفی میگوید که امام ابوحنیفه به فارسیزبانان اجازه داده بود که در نماز میتوانند قرائت کردنِ قرآن، تکبیر یا افتتاح نماز با ذکر نام الله متعال، تشهد در نماز، و خطبۀ نماز جمعه همه را به فارسی ادا کنند، درحالیکه ابویوسف و محمد شیبانی این امر را تنها به کسانی جائز دانستند که عربی ندانند.[57]
سپس امام نسفی دلایل هردو طرف را بیان میکند. ابویوسف و شیبانی میگفتند که این از برای آنست که خدای تعالی فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا﴾ «این را قرآنی عربی گردانیدیم» [الزخرف: 3]، درحالیکه ابوحنیفه استدلال میورزید که چون خداوند متعال فرمود ﴿وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا﴾ «و همچنین فرستادیم این [قرآن] را فرمانی به عربی» [الرعد: 37]، پس فرمانِ فارسی هم فرمانِ قرآن است، و نیز قرآئتِ آن. و این حکم و فرمان با تبدیل نمودنِ زبان تغییر نمیخورد، درحالیکه قبلاً هم بخشهایی ازین فرمان در کتابها و صحیفههای پیشین، که هریکی به زبان متفاوتی بودند، آمده است: ﴿وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ﴾ «بیگمان این [قرآن] در کتابهای پیشینیان [نیز] بود» [الشعراء: 196]، و ﴿إِنَّ هَٰذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَىٰ﴾ «هرآئینه این [فرمان] در صحیفههای نخستین [نیز] بود» [الأعلی: 18]. [58] به نظر میرسد که منظور امام نسفی – و منظور امام ابوحنیفه – از «حکم» یا «فرمان» نه تنها احکام امر و نهی قرآن است، بلکه همچنان معنا و اعجاز معانی قرآن است که با تغییر زبان تغییر نمییابند.[59]
این اثر به تازگی توسط « مکتبه دار الفجر» در دمشق (2020 م)، با تصحیحِ عماد قدری عیاضی، در دو مجلد به چاپ رسید.
کتابی است در شرح اصطلاحات فقهی مذهب حنفی. این کتاب طی قرنها در مدرسههای ماوراءالنهر، خراسان، عراق، ترکیه، شام و هند بحیث کتاب درسی مورد استفاده قرار میگرفت. در سالهای اخیر، این کتاب چندین مراتبه در کشورهای مختلف عربی توسط محققین مختلف به نشر رسیده است.
- «الخصائل فی الفروع» [ع]: کتاب بزرگی بوده است در فقه.
- «الحصائل فی المسائل» [ع]
-
«شرح مدار الأصول» [چ]:
شرح مختصری است بر «رسالة فی الأصول» امام عبیدالله کرخی (متوفای 340 هـ) که یکی از اولین کتابها در «اصولالفقه» و «القواعد الفقهیه» به شمار میرود. امام کرخی از جملۀ امام مجتهدین پیشگام مذهب حنفی است که به سه سلسلۀ شاگردی به امام ابوحنیفه می رسد.
نسخۀ این رساله به گونۀ گسترده در شبه قارۀ هند، پاکستان و دیگر کشورها چاپ شده است. تصحیحِ علمیِ این اثر توسط «المجمع الفقهی العراقی» به تصحیحِ دکتور اسماعیل عبد عباس در سال 2018 م به نشر رسیده است.
-
«أصول النسفي (تحصیل أصول الفقه وتفصیل المقالات فیها علی الوجه)» [چ]:
این اثر رساله ای است در اصول الفقه حنفی، که همانند «اصول البزدوی» مبادیِ اصول الفقه حنفی را بگونۀ خلص و مجمل ولی جامع و بسیط بیان کرده است.
همانگونه که امام ابوحفص نسفی «عقائد نسفی» را تلخیص کتابهای «التبصرة الأدلة» و «التمهید لقواعد التوحید» امام ابوالمعین نسفی – که استاد ابوحفص نسفی بود – تألیف نموده است، کتاب «تحصیل أصول الفقه» را نیز تلخیص آثار دو همصنفی اش یعنی «میزان الأصول في نتائج العقول» امام علاءالدین سمرقندی و «کتاب في أصول الفقه» ابوالثناء لامشی قرار داده است.
متن کامل این اثر در نسخۀ خطی «مجمع العلوم ومطلع النجوم» که در اکادمی علوم ازبکستان نگهداری می شود وجود دارد. متنِ کامل آن به کوشش بهاءالدین قراقوش در یکی از ژورنال های ترکی تصحیح و به نشر رسیده است.
-
«مشارع الشارع» [ع]:
اثری است در فقه حنفی که همانند «شرح الجامع الصغیر» امام بزدوی یا «المبسوط» امام سرخسی، سائر بخش های فقه حنفی را دربر میگیرد. متنِ کاملِ این کتاب در اثر دایرة المعارف وی بنام «مجمع العلوم ومطلع النجوم» درج گردیده است. نسخۀ خطی آن در اکادمی علوم ازبکستان موجود است.
-
- «منظومة الجامع الصغیر» [ع]: در این اثر، امام نسفی «الجامع الصغیر» امام محمد شیبانیرا در 81 بیت به نظم درآورده بود. این منظومهاش از شهرت زیادی برخوردار بود، که تقریباً در همه منابع اولیه از این یاد شده است.
-
«فتاوی شيخ الإسلام أبي الحسن عطاء بن حمزة السغدي» [ع]:
این فتاوی شیخ الاسلام سغدی را امام نجم الدین نسفی گردآوری و تألیف نموده است. شیخ الاسلام سغدی در قرن پنجم هجری در سمرقند می زیسته و نزد کسانی چون شمس الأئمه حلوانی، قاضی ابوالحسن ماتریدی (نوه یا نواسۀ دختری امام ابومنصور ماتریدی)، شیخ علی بن حسین سغدی (که از جملۀ اساتید شمس الائمه سرخسی بوده)، و السید ابوشجاع خِرقانی سمرقندی به تعلیم پرداخته است. این اثر یگانه منبعی است که فتاوی و نظریات قاضی ابوالحسن ماتریدی و سید ابوشجاع از طریق آن به ما رسیده اند.
امام نجم الدین نسفی که نزد شیخ الاسلام سغدی چند سالی به تعلیم پرداخته، این فتاوی را پس از وفاتش جمع آوری و تألیف نموده است. بعضی ازین فتاوی، مانند فتوای مشهور علمای سمرقند دربارۀ گروی یا بیع وفاء – که در متباقی کتب فقه حنفی چون «المحیط البرهاني في الفقه الحنفي» از ابن مازه، «رد المختار» ابن عابدین، یا «فتاوای عالمگیری» نقل یافته اند – به نام امام نجم الدین نسفی ذکر گردیده اند، درحالی که از آنِ شیخ الاسلام سغدی می باشد.
این اثر به تصحیح محمد یاسر شاهین توسط نشرات «دار الریاحین» در بیروت در سال 2020 م به نشر رسیده است.
-
«الفتاوی النسفية» [ع]:
این مجموعۀ فتاوای خود نجم الدین نسفی است. به باور نگارنده، شاید خود مجموعۀ این فتاوای تا امروز محفوظ نمانده باشد، ولی بخشهایی از فتاوای نجمالدین نسفی در «مجموع الحوادث والنوازل والواقعات» ابوالعباس احمد ابن موسی کِشی (متوفای 550 هـ) که شاگرد نسفی بود، و در «جواهر الفتاوای» محمد بن عبدالرشید کرمانی (متوفای 565 هـ) نقل شده است. کتاب ابوالعباس کشی را عبدالملک تویچیبایف در تیزس دکتورایش در دانشگاه انقره در سال 2021 تصحیح و نشر کرده است، و جواهر الفتاوی کرمانی نیز در سال 2020 در دمشق به نشر رسیده است.
هـ. در تاریخ و تذکره:
اثر گرانبهایی است که در آن سوانح بیشتر از 1200 تن از علما، فقها و محدثین ماوراءالنهر گنجانیده شده است. تذکرهنویسان بعدی چون شمسالدین ذهبی، محیالدین عبدالقادر قُرَشی، و حاجی خلیفه مشهور به کاتب چلبی ازین اثر بحیث مرجع استفاده نموده اند. در بعضی منابع، این کتاب را به نام «تاریخ سمرقند» نامیده اند.
این کتاب در سال 1378 هـ ش توسط «آینۀ میراث»، با تصحیحِ یوسف هادی، در تهران به نشر رسیده است.
- تاریخ بخارا [ع]
- «تعداد الشیوخ لعمر مستطرف علی الحروف مستطر» [ع]: در این اثر، امام نسفی فهرستی از 550 تن از استادان و شیوخش را در حدیث تهیه نموده بود.
و. در حدیث و اسناد:
- «تطویل الأسفار لتحصیل الأخبار» [ع]: در این اثر، احادیثی را که از 550 تن از محدثین شنیده بود، درج کرده بود.
- «النجاح فی شرح أخبار کتاب الصحاح» [ع]: ظاهراً شرحی بوده است بر صحیح بخاری، و در آن امام نسفی اسناد خود را از پنج سلسلۀ متفاوت که به امام بخاری میرسید شرح داده بود.
- الجمل المأثوره [ع]
- «یواقیت المواقیت» [ع]: اثری در فضیلتهای ماهها و روزها بوده.
- دعوات المستغفرین [ع]
ز. در شعر و ادب:
دایرة المعارفی است حاوی موضوعات مختلف. این اثر دارای 76 بخش یا فصل بوده که شامل موضوعاتی چون: عقائد، اصولالفقه، حقوق اسلامی، حدیث، قراءات قرآن، اخلاق، سیرة النبی، معرفت و عرفان، تاریخ، ادب و بلاغت، نحو، عروض، حساب و مثلثات، طب، گاهشماری، شعر، و فراست (قیافهشناسی) میگردد.[60]
یگانه نسخۀ این اثر در اکادمی علوم ازبکستان (به شمارۀ ثبت: 1462) موجود است. این نسخه دارای 356 برگ میباشد. اکثریت مطالب در این اثر به زبان عربی میباشند.
- «المختار من الأشعار» [ع]: گویند که اثری بوده در ده جلد.
آثار مشکوک
برعلاوۀ این 25 اثری که در بالا ذکر کردیم، حدود 10 اثر دیگر در منابع اولیه ذکر گردیده اند. اما چونکه هیچ نوع معلوماتی بیشتر در مورد آنها سراغ نیافتیم، از ذکر نام آنها در اینجا خودداری صورت گرفت.
همچنان نسخههایی از رسالههای کوچک نیز در بعضی کتابخانهها وجود دارد که کاتبان مدعی اند که آنها آثار امام نسفی اند، درحالیکه نام این رسالهها در هیچ یک از منابع اولیه ذکر نگردیده و نسبتِ آنها به امام نسفی سخت مشکوک است. متأسفانه دو تا ازین رسالهها به نامهای «فرقههای متصوفه» (به فارسی) یا «فی بیان مذهب متصوفین» (به عربی) و «وصیة النبی لعلی بن ابی طالب» (به عربی) در مجموعههای مقالات به چاپ رسیده اند، که پرسشهای زیادی در مورد نسبتِ آنها به امام نسفی وجود دارد.
منابع و یادداشتها
[1] «شرح العقائد النسفية للعلامة سعدالدين التفتازاني»، به تصحیحِ احمد حجازي السقا، مکتبة الکلیات الأزهریه، القاهره: 1987 میلادی: «إمام الهمَّام، قدوة علماء الإسلام، نجم الملة والدين، عمر النسفي، أعلا الله درجته في دار السلام».
[2] «التحبیر في المعجم الکبیر»، عبدالکریم السمعاني، به تصحیحِ منیره ناجي سالم، رئاسة دیوان الأوقاف، بغداد: 1975 م. (شمارۀ مورد: 514)
[3] «مذهب در خراسانِ عصر سلجوقی»، علیرضا روحی، پژوهشنامۀ تاریخهای محلی ایران، شماره دوم، 1393.
[4] «مکاتیب فارسی غزالی»، به نام فضائل الأنام من رسائل حجة الإسلام»، به تصحیحِ عباس اقبال، تهران: 1333.
[5] «غزالینامه: شرح حال و آثار و افکار امام غزالی»، جلال الدین همایی، تهران: 1368. (صفحۀ 21)
[6] «سیر أعلام النبلاء»، شمس الدین ذهبی، دارالحدیث، قاهره: 2006 م. (شمارۀ مورد: 4875)
[7] این موضوع را محیالدین قرشی حنفی در کتاب «الجواهر المضیه فی طبقات الحنفیه» (جلد اول، شمارۀ مورد: 1090) گزارش داده است.
[8] «قندیه: در بیانِ مزارات سمرقند»، ملا عبدالحکیم سمرقندی، به تصحیحِ ایرج افشار، تهران: 1334. (صفحه 5)
[9] «الجواهر المضیه فی طبقات الحنفیه»، محی الدین ابومحمد قرشی حنفی (جلد اول، شماره مورد: 159).
[10] «لسان المیزان»، ابن حجر العسقلانی، به تصحیحِ عبدالفتاح ابو غده، دارالبشائر الإسلامیه: 2002 م. (شمارۀ وارده: 5681).
[11] «الجواهر المضية فی طبقات الحنفیه» محیالدین عبدالقادر قرشی (جلد اول، شماره مورد: 319).
[12] شمسالدین ذهبی سوانح او را در «سیر أعلام النبلاء»، در شمارۀ 4496، بیان نموده است.
[13] شمسالدین ذهبی سوانح او را در «سیر أعلام النبلاء»، در شمارۀ 4548، بیان نموده است.
[14] شمسالدین ذهبی سوانح او را در «سیر أعلام النبلاء»، در شمارۀ 4582، بیان نموده است.
[15] «إسناد صحیح البخاري»، ابن ناصرالدین (ص: 307). بنگرید به مقدمۀ ماهر ادیب حبوش بر «التیسیر فی التفسیر».
[16] یعنی حسام الدین سغنانی (متوفای 711 هـ) نویسندۀ «الکافی شرح البزدوی» و علاءالدین بخاری (متوفای 730 هـ) نویسندۀ «کشف الأسرار شرح أصول البزدوی».
[17] مقدمۀ ماهر ادیب حبّوش در «التیسیر فی التفسیر»، داراللباب، بیروت: 2019 م (صفحه 16).
[18] «الفوائد البهية في تراجم الحنفية»، علامه عبدالحی لکنوی، به تصحیحِ محمد بدرالدین نعاسی، دارالکتاب الإسلامی، قاهره: 1324 هـ (جزء 1، صفحه 149).
[19] «تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر والأعلام»، شمسالدین محمد ذهبی، به تصحیحِ بشار عواد معروف، دارالغرب الإسلامی، بیروت: 2003 م (جلد 11، صفحه 119، شماره مورد: 245).
[20] پژوهشگران معاصر تاریخ کلام اسلامی صحت بودن گزارش علامه ذهبی را در مورد ابوالمعین نسفی و ابوحفص نسفی تائید میکنند، طور مثال رجوع کنید به منابع زیر به زبان انگلیسی:
«قرآنِ بُومی: گسترش ترجمه و تفسیر قرآن به زبان فارسی»، تراویس زاده، انتشارات دانشگاه آکسفورد: 2012 م. (صفحه 291).
«الحدیث المشهور: رجوع احناف به روش کوفیها»، نویسندۀ مقاله: سهیل حنیف، نشر شده در کتابِ «بازیابی شریعت: روش فقهی در نظریه، تاریخ و عمل» به تصحیحِ سُهَيره صدیقی، نشرات Brill: سال 2019 م. (صفحه 99).
[21] «رسالۀ ابوحفص نسفی در بیانِ اعتقاد اهل سنت و جماعت»، محمد خوانساری و آلبرت ناپلئون کمپانیونی، فرهنگ ایرانزمین، شماره 4، سال 1335 هـ ش.
[22] علاءالدین اسمندی سمرقندی (متوفای 552 هـ)، نویسندۀ کتاب «طریقة الخلاف فی الفقه بین الأئمة الأسلاف» میباشد که در سال 2007 میلادی توسط مکتبة دارالتراث و به تصحیح زکی عبدالبر به نشر رسیده است. او را نویسندۀ کتاب مشهوری دیگر به نام «مختلف الروایه» نیز میدانند. اسمندی همچنان بر «منظومة فی الخلافیات» امام نجم الدین نسفی شرحی نوشته است به نام «عون الدرایة والمختلف فی شرح منظومة النسفیه».
[23] نسخۀ خطی شماره 13613-11 در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی ایران. برگۀ 66.
[24] «شرح العقائد النسفية للعلامة سعدالدين التفتازاني»، به تصحیحِ احمد حجازي السقا، مکتبة الکلیات الأزهریه، القاهره: 1987 میلادی: «إمام الهمَّام، قدوة علماء الإسلام، نجم الملة والدين، عمر النسفي، أعلا الله درجته في دار السلام».
[25] «التحبیر في المعجم الکبیر»، عبدالکریم السمعاني، به تصحیحِ منیره ناجي سالم، رئاسة دیوان الأوقاف، بغداد: 1975 م. (شمارۀ مورد: 514)
[26] «الفوائد البهية في تراجم الحنفية»، علامه عبدالحی لکنوی، به تصحیحِ محمد بدرالدین نعاسی، دارالکتاب الإسلامی، قاهره: 1324 هـ (جزء 1، صفحه 149).
[27] «سیر أعلام النبلاء»، شمس الدین ذهبی، دارالحدیث، قاهره: 2006 م. (شمارۀ مورد: 4875)
[28] «کشف الأسرار شرح أصول البزدوی»، علاءالدین بخاری، دارالکتاب الإسلامی (جزء 1، صفحه 4).
[29] «رد المختار علی الدر المختار»، ابن عابدین دمشقی، دار الفکر، بیروت: 1992 م (جلد 4، صفحه 260).
[30] «التحبیر في المعجم الکبیر»، عبدالکریم السمعاني، به تصحیحِ منیره ناجي سالم، رئاسة دیوان الأوقاف، بغداد: 1975 م. (جلد اول، صفحه 528)
[31] «الأنساب»، ابوسعد عبدالکریم سمعانی، به تصحیحِ عبدالرحمن معلمی یمانی، قاهره: 1980 م (جلد 7، صفحه 138 و 139)
[32] «التیسیر فی التفسیر»، مقدمه مصحح، صفحه 13.
[33] بنگرید به بخش «6. آثار و تألیفاتش»
[34] بنگرید به مقدمۀ خالد عبدالرحمن العک، در «طلبة الطلبه فی الإصطلاحات الفقهیه»، ابوحفص نسفی، نشرِ دارالنفائس، بیروت: 1995 م. (صفحه 11)
[35] مقدمۀ عمران احسن خان نیازی، ترجمۀ «الهدایه» امام مرغینانی، اسلام آباد: 2016 (صفحه 9).
[36] در قرن 18 میلادی، انگلیسها – که علاقمند آشنایی با قوانین و فقه اسلامی بودند – کتاب «الهدایه» را بنابر جامع بودن و خلص بودن آن بهترین گزینه برای ترجمه کردن به زبان انگلیسی یافتند. در سال 1791، کمپنی هند شرقی این کتاب را به زبان انگلیسی ترجمه نمود، و جهت جلت حمایت و طرفداری شاهی بنگال – که مسلمان بودند – به شاه بنگال تقدیم کرد. مستشرق مشهور انگلیس، چارلز هملتون که در رأس این کار علمی گماشته شده بود، نخست کتاب «الهدایه» را توسط چهار تن از علما و فقهای برجستۀ هند (به سرکردگی غلام یحیی خان بهار) به زبان فارسی ترجمه کرد. سپس خودش این کتاب را از فارسی به انگلیسی در چهار جلد ترجمه نمود.
ترجمۀ فارسی الهدایه که نخست در سال 1190 هـ در بنگال به نشر رسید، دو بار دیگر – یکبار در کلکته با تصحیح محمد راشد بردوانی، و بار دیگر در لکهنو در سال 1291 هـ) – به نشر رسیده است. نسخۀ چاپ سوم این اثر در پایگاه بینات قابل دسترس است.
ترجمۀ انگلیسی چارلز هملتون برای بار دوم در سال 1957 در لاهور به نشر رسید، و در این اواخر، توسط مطبعۀ دانشگاه کامبریج در انگلستان در سال 2013 در چهار جلد دوباره به نشر رسید.
ترجمۀ دقیقتر کتاب «الهدایه» توسط دانشمند پاکستانی، عمران احسن خان نیازی، مستقیماً از عربی به انگلیسی صورت گرفته است، و در سال 2006 میلادی در اسلام آباد به نشر رسید.
[37] تا هنوز یک جلد از ترجمۀ ترکی (در سال 2019) به نشر رسیده است.
[38] یکی از مشخصات تفسیر نسفی اینست که موارد قابل تأویل (همچون عرش، ید، و وجه) را تحتاللفظی ترجمه نکرده بلکه آن را تفسیر و تأویل میکند. چنین روش با مزاج حنابله و کرامیۀ آن زمان به هیچ وجه برابر نمیآید.
[39] این نظریۀ تازه در مذهب حنفی در آن زمان نبود. قبل از امام ابوحفص نسفی، امام ابواللیث سمرقندی (متوفای 396 هـ) در «نوازل الفتاوی» در مورد خطاهای لفظی در قرائت که نماز را فاسد نمیسازند پرداخته است.
[40] اساسِ این نظریه در مذهب حنفی، حدیثی است که در مسند احمد (21149)، سنن کبری نسائی (7986)، و سنن ابوداود (1477) ذکر شده، و در مسند احمد (20425) به شکل متفاوتتری آمده است، که ابن مسعود و أبی بن کعب در مورد قرائت یک آیت اختلاف نظر داشتند، و چون نزد رسول الله ﷺ رفتند، ایشان فرمود که قرآن به «هفت أحرف» نازل گردیده، اگر «غَفورًا رَحيمًا» را «سَميعًا عَليمًا» یا «عَليمًا سَميعًا» بگوئید، درست اند، ولی نباید در قرائت «آیت رحمت آیت عذاب گردد، یا آیت عذاب آیت رحمت گردد».
بر همین اساس بود که زمانیکه ابن مسعود آیت ﴿إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ طَعَامُ الْأَثِيمِ﴾ [الدخان: 43-44] را به یک طفل عجمی (فارسیزبان) میآموخت، طفل نمیتوانست درست تلفظ کند و گفته میرفت که «طعام الیتیم». پس ابن مسعود برایش گفت که: « بگو: طعام الفاجر ».
این حکایت را امام ابویوسف در «کتاب الآثار» (شمارۀ حدیث: 223) درج نموده است، و امام قدوری در کتاب «التجرید فی الخلافیات» (2202) بدان اشاره میکند.
[41] این اثر تا هنوز سه بار به فارسی ترجمه شده است. یکی از ترجمه های نسبتاً خوب این اثر از آنِ دکتر علی اصغر حلبی و دکتر مهناز صفائی است که ازین پیوند قابل دسترس می باشد.
[42] نسخۀ خطی شماره 13613-11 در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی ایران. برگۀ 66.
[43] علاءالدین اسمندی سمرقندی (متوفای 552 هـ)، نویسندۀ کتاب «طریقة الخلاف فی الفقه بین الأئمة الأسلاف» میباشد که در سال 2007 میلادی توسط مکتبة دارالتراث و به تصحیح زکی عبدالبر به نشر رسیده است. او را نویسندۀ کتاب مشهوری دیگر به نام «مختلف الروایه» نیز میدانند. اسمندی همچنان بر «منظومة فی الخلافیات» امام نجم الدین نسفی شرحی نوشته است به نام «عون الدرایة والمختلف فی شرح منظومة النسفیه» که بعضاً به نام «حصر المسائل و قصر الدلائل» – همنام عینِ کتاب ابوحفص نسفی که آن هم شرحی بر منظمومه اش است نیز یاد گردیده است.
[44] خواجه پارسا یکی از اصحاب مشهور و سپس جانشین «خواجه بهاءالدین نقشبند» بود. خواجه پارسا در بخارا زاده شده بود و در حین سفرش به حج در سال 822 هـ در مدینه وفات کرد. پسرش «خواجه ابونصر پارسا» نام دارد که در بلخ سکونت گزید و در همانجا در سال 865 هـ درگذشت. امروز مزار خواجه پارسای ولی در شهر بلخ افغانستان مربوط به ابونصر پسر خواجه پارسا است.
[45] نام خواجه محمد پارسا و تاریخ کتابت آن در اخیر رسالۀ چهارم آمده است، ولی تمامی هرچهار رساله به عین دستخط میباشند. پس کتابت متن عقائد نسفی نیز در سال 795 هـ توسط خواجه محمد پارسا صورت گرفته است.
[46] عبدالرؤوف فکری سلجوقی از دانشمندان، نویسندگان و شاعران هرات افغانستان بود که با علامه صلاح الدین سلجوقی هروی رابطۀ عموزادگی داشت. فکری سلجوقی در سال 1347 خورشیدی در کابل وفات نمود.
[47] این نسخه را آقای فکری سلجوقی به آقای مهدی بیانی، بنیانگذار و رئیس کتابخانه ملی ایران، در سال 1330 خورشیدی بخشید. رجوع کنید به:
«یک نمونۀ نثر فارسی از دورۀ رودکی یا قدیمیترین نثر فارسی موجود»، دکتر مهدی بیانی، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات، شمارۀ سوم و چهارم، 1338 هـ ش.
[48] نسخۀ خطی شماره 13613-11 در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی ایران. برگۀ 66.
[49] «رسالۀ ابوحفص نسفی در بیانِ اعتقاد اهل سنت و جماعت»، محمد خوانساری و آلبرت ناپلئون کمپانیونی، فرهنگ ایرانزمین، شماره 4، سال 1335 هـ ش.
[50] «میگوید بندۀ ضعیف علی بن ابی بکر بن عبدالجلیل الرشدانی…. که این کتابی است که خواجه امام اجل زاهد حجاج نجمالدین ابوحفص عمر بن محمد بن حمد النسفی رحمه الله جمع کرده است در بیان اعتقاد اهل سنت و جماعت به پارسی.»
[51] «الجواهر المضیه فی طبقات الحنفیه» محیالدین عبدالقادر قرشی (1/ 383)، «سیر أعلام النبلاء» شمسالدین ذهبی (15/ 383)، و «الفوائد البهیه فی تراجم الحنفیه» علامه لکنوی (1/ 141).
[52] بنگرید به لغتنامۀ دهخدا (رشتان و فرغانه)، «الجواهر المضیه فی طبقات الحنفیه» محیالدین عبدالقادر قرشی (2/ 311)، و «الأنساب» ابوسعد سمعانی (6/ 123). در «الجواهر» در سوانح دو شخص آمده است که هر یک از ایشان گفته اند که «صاحب الهدایه را در رشدان دیدم» (2/ 14 و 1/ 399).
[53] مقدمۀ عمران احسن خان نیازی در ترجمۀ انگلیسی «الهدایه» برهانالدین مرغینانی، اسلام آباد: 2016 (جلد اول، صفحه 7).
[54] «شرح فارسی منظومۀ خلافیات نسفی؛ نسخۀ مورخ 665 ق»، علی صفری آققلعه، در «آینه میراث»، دوره 14، شماره 59، صفحه 9-34.
[55] در نسخه این قسمت شاریده است، ولی آنچه که دیده میشود علامتِ «فتحه» بر حرف اول این لفظ است، و علامت «سکون» بر حرف دوم دیده میشود، و حرف آخری خوانا است یعنی «ت»، که این را « دَست » تصحیح نمودم. ولی آقای آققلعه این لفظ را «بینی» تصحیح نموده است.
[56] یعنی امام ابویوسف و امام محمد شیبانی.
[57] امام محمد شیبانی در «الجامع الصغیر» (در «باب فی تکبیرة لافتتاح» در «کتاب الصلاة») این مسئله را بیان میکند:
« ابوحنیفه افتتاح نماز [یا تکبیر گفتن] را به فارسی، خواندن نماز را به فارسی، یا تسمیه گفتن حین ذبح کردن را به فارسی به کسی که [حتی] عربیاش خوب هم باشد اجازه داده بود. ولی ابویوسف و محمد اجازه نداده اند، و [تنها] به کسی اجازه داده اند که عربیاش خوب نباشد.» («الجامع الصغیر»، محمد بن حسن شیبانی، مع شرحه «النافع الکبیر» للامة عبدالحی اللکنوی، اداره القرآن والعلوم الإسلامیه، کراچی پاکستان، 1990 م: صفحه 94 و 95)
امروز برداشت عام اینست که گویا امام ابوحنیفه نظر خود را در پایان عمرش در مورد جائز بودن نماز به فارسی تغییر داده است. چنین فرضیهای درست بوده نمیتواند زیرا شاگرد خود امام ابوحنیفه یعنی محمد شیبانی که در آخرین سالهای زندگی امام ابوحنیفه با او بود در «الجامع الصغیر» خود کاملاً به صراحت اختلاف نظر میان ابوحنیفه و ابویوسف را درین مسئله یادآوری میکند.
[58] نسخۀ خطی «حصر المسائل وقصر الدلائل» در مجموعات فیض الله افندی، کتابخانۀ ملت ترکیه، به شمارۀ 720. (برگ سوم).
[59] این نظر مجتهدین بزرگ مذهب حنفی چون امام ابوجعفر طحاوی (متوفای 321 هـ) [در کتابش «شرح مشکل الآثار»]، امام ابوالحسین قدوری (متوفای 428 هـ) [در کتابش «التجرید فی الخلافیات»]، و امام احمد سرخسی (متوفای 483 هـ) [در کتابش «المبسوط»] نیز میباشد.
[60] «مخطوط مطلع النجوم و مجمع العلوم»، عماد حسن مرزوق، مجلة کلیة الأداب، جامعة المنوفیه، مصر. (یادداشت به عربی)