Home » تکفیر علمای اهل سنت و فتواهای کشتن از جانب ابن تیمیه

تکفیر علمای اهل سنت و فتواهای کشتن از جانب ابن تیمیه

Print Friendly, PDF & Email

ابن تیمیه شاید یگانه شخصیتی در اهل سنت و جماعت باشد که بیش‌ترین توهین، تضلیل (گمراه خواندن) و تکفیر را بر دیگر علما و مجتهدین اهل سنت و جماعت روا داشته است. دیگر علمای اهل سنت و جماعت اگر بر یکدیگر تاخته اند، هرگز تا مرز تکفیر کردن پیش نرفته اند. مثلاً امام ابوالمعین نسفی ماتریدی در «تبصرة الادلة» در چندجا بر اشعری‌ها می‌تازد، ولی هرگز ایشان را گمراه نمی‌خواند. همچنان، ماتریدی‌ها و اشعری‌ها حتی بر مخالفین سرسخت خود، یعنی معتزله و مجسمه، هرگز حکم تکفیر را صادر نکردند. امام غزالی در «الاقتصاد فی الاعتقاد» می‌نویسد:

«معتزله، مجسمه و دیگر فرقه‌ها بجز فلاسفه – کسانی اند که [ایمان را] تصدیق می‌ورزند… ولیکن در تأویل خویش خطا کرده اند. موضوع [خطای] ایشان به محل اجتهاد ربط می‌گیرد. پس کسی‌که تمایل به اجتهاد دارد بر وی لازم است تا از تکفیر کردن [کسانی‌که در اجتهاد خطا کرده اند] تا جایی که ممکن است دوری ورزد. زیرا مباح دانستنِ خون و مال نمازگزاران بسوی قبله – کسانی‌که لا اله الا الله محمد رسول الله می‌گویند – خطای بزرگ است. [در واقع] خطا کردن در زنده رها گذاشتنِ هزار کافر بهتر است از خطا کردنی که منجر به ریختنِ یک جام خون یک مسلمان گردد» (صفحات 250 و 251).

اما ابن تیمیه، با آنکه از روش امام ابوحنیفه مبنی بر اینکه هرگز اهل قبله را تکفیر نمی‌کرد یاد کرده است، خودش هرگز از تکفیر کردن بعضی از مجتهدین و علمای اهل سنت و جماعت دست بردار نبوده است.

اگر خواجه عبدالله انصاری که در نخست با اشعری‌ها و اهل کلام عناد می‌ورزید و در کتاب «ذم الکلام» و دیگر آثار اولیه‌اش بر متکلمین تاخته است، پس از تحول عرفانی اش که با دیدار با ابوالحسن خرقانی آغاز گردید، هرگز سخنی در طعنِ اشعری‌ها و متکلمین نزده است. بلکه پس از تحول عرفانی‌اش، تمامیِ آثارش بر تصوف و عرفان معطوف بوده اند. اما از ابن تیمیه چنین تغییری را در قبال اشعری‌ها و متکلمین نمی‌بینیم.

در ذیل، تنها چند نمونه‌ای از تکفیر و تضلیل ابن تیمیه نقل می‌گردد:

مرجئه و جهمیه قلمداد کردنِ حجة الاسلام ابوحامد غزالی و فخرالدین رازی

«وهذه التأويلات الموجودة اليوم بأيدي الناس مثل أكثر التأويلات التي ذكرها أبو بكر بن فورك في كتاب «التأويلات» وذكرها أبو عبد الله محمد بن عمر الرازي في كتابه الذي سماه «تأسيس التقديس»، ويوجد كثير منها في كلام خلق كثير، غير هؤلاء مثل أبي علي الجبّائي، وعبد الجبار بن أحمد الهمذاني، وأبي الحسين البصري، وأبي الوفاء بن عقيل، وأبي حامد الغزالي وغيرهم، هي بعينها التأويلات التي ذكرها بشر المريسي التي ذكرها في كتابه» (كتاب الفتوى الحموية الكبرى، ج 1، ص 245-249).

ترجمه: «و این تأویلات [اندر باب صفات الهی] که امروز به دست مردم افتاده مانند اکثر تأویلاتی است که ابوبکر بن فورک [اصبهانی اشعری] در کتاب «التأویلات» و [فخرالدین] ابوعبدالله محمد بن عمر رازی در کتابش بنام «تأسیس التقدیس» یادآوری کرده اند. و اینگونه تأویلات در سخنان مردم زیاد است. غیر ازینها کسانی اند مانند ابوعلی جبائی، عبدالجبار بن احمد همذانی، ابوالحسن بصری، ابوالوفاء بن عقیل [حنبلی بغدادی]، ابوحامد غزالی و دیگران. این‌ها عین تأویلاتی استند که بشر مریسی در کتابش ذکر کرده بود.»

بشر مریسی بغدادی (متوفای 218 هـ) یکی از شاگردان قاضی ابویوسف – امام حنفی‌ها – بود که بعدها به عقیدۀ مرجئه و جهمیه متهم گردیده است.

چنانکه در بالا ابن تیمیه، فخرالدین رازی و ابوحامد غزالی را هم‌فکر و هم‌مذهب بشر مریسی خوانده است، در چندین جاهای دیگر در آثار خویش بشر مریسی و کنایتاً هم‌فکران او را بنام «اصحاب او» گمراه خطاب می‌کند:

«فقد اتفقت الكلمة من المسلمين والكافرين أن الله في السماء وحدوه بذلك إلا المريسي الضال وأصحابه» («بيان تلبیس الجهمیة»، جلد 2 صفحه 611، و جلد 3، صفحات 693 و 694؛ و نیز در «درء تعارض العقل والنقل»، ج 2، صفحات 59 و 60)

ترجمه: «سخن مسلمانان و کافران [در این] اتفاق دارند که خداوند در آسمان است، و او را به همین حد دانسته اند، جز مریسی گمراه و یاران او.»

تکفیر فخرالدین رازی، و اتهام شرک، بتپرستی و ستارهپرستی بر وی

«أنه (فخرالدین الرازي) من العجب أن يذكر عن أبي معشر ما يذم به عبادة الأوثان، وهو الذي اتخذ أبا معشر أحد الأئمة الذين اقتدى بهم الأمر في عبادة الأوثان لما ارتد عن دين الإسلام وأمر بالإشراك بالله تعالى وعبادة الشمس والقمر والكواكب والأوثان في كتابه الذي سماه «السر المكتوم» في السحر ومخاطبة النجوم، وقد قيل إنه صنفه لأم الملك علاء الدين محمد ابن تكش أبي جلال الدين، وأنها أعطته عليه ألف دينار وكان مقصودها ما فيه من السحر والعجائب والتوصل بذلك إلى الرئاسة وغيرها من المآرب، وقد ذكر فيه عن أبي معشر أنه عبد القمر وأن في عبادته ومناجاته من الأسرار والفوائد ما ذكر، فمن تكون هذه حاله في الشرك وعبادة الأوثان كيف يصلح أن يذم أهل التوحيد الذين يعبدون الله تعالى لايشركون به شيئًا ولم يعبدوا لا شمسًا ولا قمرًا ولا كوكبًا ولا وثنًا بل يرون الجهاد لهؤلاء المشركين الذين ارتد إليهم أبو معشر والرازي وغيرهما» (بیان تلبیس الجهمیة، ج 3، ص 53 و 54).

ترجمه: «عجب است که او [یعنی، فخرالدین رازی] از ابومعشر [بلخی] یاد می‌کند که به بت‌پرستی نکوهیده شده است. او [یعنی، فخرالدین رازی] ابومعشر بلخی را بحیث یکی از امامانی گرفته که به امر وی مبنی بر پرستش بت‌ها اقتدا ورزیده، چنانکه از دین اسلام مرتد گشت و به شرک ورزیدن به خدای تعالی، پرستش آفتاب و مهتاب و ستارگان و بت‌ها فرموده است. [رازی این‌ها را] در کتابش بنام «السر المکتوم» که در جادوگری و نجوم‌پردازی می‌باشد [یادآور می‌شود]. گفته شده است که او [یعنی، فخرالدین رازی] این کتاب را برای مادر پادشاه علاء الدین محمد ابن تکش ابو جلال الدین [خوارزمشاهی] نوشته بود و آن زن برایش هزار دینار پرداخته است. هدف [آن زن] آنچه از جادو و عجائب در این کتاب آمده و از طریق این‌ها رسیدن به ریاست [و پادشاهی] و دیگر حاجت‌ها بود. او در این کتاب از ابومعشر یاد می‌کند که او مهتاب را پرستش می‌کرد و اینکه در پرستش و مناجات او اسرار و فوائدی نهفته بود که یاد شد. پس کسی که حالش در شرک و بت‌پرستی چنین باشد، چگونه می‌تواند به بدگویی اهل توحید بپردازد، کسانی‌که خدای را می‌پرستند بدون اینکه به او شرک بیارند و نه آفتاب و نه مهتاب و نه ستاره و نه بت را می‌پرستند، بلکه جهاد را با این مشرکانی که بسوی شان ابومعشر [بلخی] و [فخرالدین] رازی و دیگران مرتد شده اند می‌پندارد.»

ابن عبدالوهاب در «الرساله» همین تکفیر ابن تیمیه را دربارۀ فخرالدین رازی نقل می‌کند.

تکفیر ابن عربی، صدرالدین قونوی، و مولانا جلال الدین بلخی

«وأما صاحبه الصدر الرومي فإنه كان متفلسفا فهو أبعد عن الشريعة والإسلام، ولهذا كان الفاجر التلمساني الملقب بالعفيف يقول : كان شيخي القديم متروحنا متفلسفا والآخر فيلسوفا متروحنا – يعني الصدر الرومي – فإنه كان قد أخذ عنه ….. وأما الفاجر التلمساني، فهو أخبث القوم وأعمقهم في الكفر.» (مجموع الفتاوی، جلد 2، صفحه 471)

ترجمه: «و اما دوست ابن عربی، که صدر[الدین] رومی است، فلسفی‌ای است که بیشتر [از همۀ شان] از شریعت و اسلام دور می‌باشد. به همین سبب، تلمسانی فاجر که ملقب به عفیف [الدین] می‌باشد گفته است: شیخ اولی ام [یعنی، ابن عربی] روحانیِ فلسفی بود و شیخ دومی ام فلسفیِ روحانی – یعنی صدر[الدین] رومی – زیرا تلمسانی از وی آموخته است…. و اما تلمسانی فاجر خبیث‌ترین این قوم است و در کفر از همۀ ایشان عمیق‌تر رفته است.»

صدرالدین رومی – کسی را که ابن تیمیه در پهلوی ابن عربی کافر خوانده است – همان صدرالدین قونوی است که مولانا جلال الدین بلخی بالاثر اخلاصی که به او داشت وصیت کرده بود که نماز جنازه‌اش را صدرالدین قونوی ادا کند. و در یک روایتی، مولانا در بیتِ «غیر آن قطب زمان دیده ور // کز ثباتش کوه گردد خیره سر»، به صدرالدین قونوی اشاره دارد.

بدرالدین عینی حنفي نیز در کتاب «كشف القناع المرنى عن مهمات الأسامي والكنى» همین فتوای ابن تیمیه را بازگو می‌کند و در آن نام مولانا جلال الدین بلخی را نیز شامل ساخته است:

«ابن تیمیه رح گفته است: گروهی از مردم اند که کفر شان بدتر از کفر یهود و نصاری است، و آنها محی الدین بن عربی، ابن هود، ابن صابئین، عفیف التلمسانی، جلال الدین الرومی، و عمر بن الفارض اند.» (صفحه 228 – 229)

بر اساس همین فتوای ابن تیمیه بوده که بدرالدین عینی نیز در «كتاب عقد الجمان في تاريخ أهل الزمان» لب به تضلیل و گمراه خواندنِ مولانا گشوده است:

«وألف كتاباً وسماه المثنوى، وفيه كثير مما يرده الشرع والسنة الطاهرة، وضلت بسببه طائفة كثيرة، ولا سيما أهل الروم، وقد ينقل عنهم من الإطراء في حق جلال الدين المذكور ما يؤدي الى تكفيرهم وخروجهم عن الدين المحمدي والشرع الأحمدي.» (جلد 6، صفحه 128 و 129)

ترجمه: «او [یعنی، جلال الدین محمد رومی] کتابی نوشته است بنام «مثنوی»، و در آن بسیار سخنانی است که شرع و سنت پاکیزه آن را رد می‌کنند، و به سببِ آن طایفه‌ای بزرگی را گمراه کرده است، به ویژه اهل روم را. و از ایشان سخنانی در ستایشِ جلال الدین نقل شده است که به تکفیر ایشان و خارج گشتن شان از دین محمدی و شریعت احمدی می‌انجامد.»

تکفیر کردن کسانی که از یک مذهب خاص پیروی میکنند

«وَإِذَا كَانَ الرَّجُلُ مُتَّبِعًا لِأَبِي حَنِيفَةَ أَوْ مَالِكٍ أَوْ الشَّافِعِيِّ أَوْ أَحْمَد…. كَمَنْ يَتَعَصَّبُ لِمَالِكِ أَوْ الشَّافِعِيِّ أَوْ أَحْمَد أَوْ أَبِي حَنِيفَةَ وَيَرَى أَنَّ قَوْلَ هَذَا الْمُعَيَّنِ هُوَ الصَّوَابُ الَّذِي يَنْبَغِي اتِّبَاعُهُ دُونَ قَوْلِ الْإِمَامِ الَّذِي خَالَفَهُ. فَمَنْ فَعَلَ هَذَا كَانَ جَاهِلًا ضَالًّا؛ بَلْ قَدْ يَكُونُ كَافِرًا؛ فَإِنَّهُ مَتَى اعْتَقَدَ أَنَّهُ يَجِبُ عَلَى النَّاسِ اتِّبَاعُ وَاحِدٍ بِعَيْنِهِ مِنْ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةِ دُونَ الْإِمَامِ الْآخَرِ فَإِنَّهُ يَجِبُ أَنْ يُسْتَتَابَ فَإِنْ تَابَ وَإِلَّا قُتِلَ.» («مجموع الفتاوی»، جلد 22، صفحات 248 و 249)

ترجمه: «هرگاه مردی از ابوحنیفه یا مالک یا شافعی یا احمد پیروی کند…. اگر متعصبانه از مالک یا شافعی یا احمد یا ابوحنیفه پیروی کند و چنین پندارد که سخن این امام معین درست‌تر است که پیروی شود، سوای سخن آن امام دیگر که مخالفِ آن است، هرکه چنین کند او جاهل گمراه است، بلکه کافر است. هرکه باور داشته باشد که بر مردم واجب است تا از یک امام معین – از میان این امامان – پیروی بکنند ایجاب می‌کند که توبه داده شود. پس باید که توبه کند، وگرنه باید کشته شود.»

بدون شک اینگونه فتواهای ابن تیمیه مبنی بر کشتن مسلمانان انگیزه دهندۀ اصلی پروژۀ محمد ابن عبدالوهاب در قرن 18 میلادی بود.

«فَمَنْ قَالَ: أَنَا شَافِعِيُّ الشَّرْعِ أَشْعَرِيُّ الِاعْتِقَادِ قُلْنَا لَهُ: هَذَا مِنْ الْأَضْدَادِ، لَا بَلْ مِنْ الِارْتِدَادِ. إذْ لَمْ يَكُنْ الشَّافِعِيُّ أَشْعَرِيَّ الِاعْتِقَادِ.» («مجموع الفتاوی»، جلد 4، صفحه 177)

ترجمه: «هرکه بگوید که من در شرع شافعی‌مذهب هستم و در اعتقاد اشعری هستم، ما برایش می‌گوئیم که: این دو متضاد هم اند، نخیر بلکه [نشانۀ] ارتداد است. زیرا شافعی اشعری‌الاعتقاد نبود.»

خوانندگان باید از خود بپرسند که چند درصد علمای شافعی و مالکی در طول تاریخ اشعری نبوده اند؟! آیا امامان بزرگ شافعی – چون ابو اسحاق اسفراینی، حاکم نیشاپوری، بیهقی، ابومنصور بغدادی، ابو اسحاق ثعلبی، خطیب بغدادی، ابواسحاق شیرازی، امام الحرمین جوینی، راغب اصفهانی، ابوحامد غزالی، شهرستانی، فخرالدین رازی، امام نووی، قاضی بیضاوی، ابن حجر عسقلانی، ابن حجر هیتمی، و ده‌ها شخصیت دیگر – اگر اشعری الاعتقاد نبودند پس چه بودند؟! آیا امامان بزرگ مذهب مالکی – چون امام باقلانی، قاضی عیاض، امام قرطبی، ابو اسحاق شاطبی، ابن خلدون، و دیگران اشعری الاعتقاد نبودند؟! آیا تمامی این امامان شافعی و مالکی که اشعری الاعتقاد بودند کافر مرده اند؟

فتواهای کشتن

یکی از انتقادات ابن تیمیه و سلفی‌ها بر پیروان متأخر از مذاهب حنفی، شافعی و مالکی این بود که ایشان نیت نماز را بگونۀ لفظی بر زبان می‌رانند، حال آنکه چنین چیزی از رسول الله (ص) روایت نگردیده است، پس این کار بدعت می‌باشد. علمای متأخر حنفی و شافعی به این انتقاد ابن تیمیه و شاگردانش پاسخ داده اند، بگونۀ مثال ملا علی قاری در «مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح» در پاسخ به سخنان ابن قیم الجوزیه می‌گوید که چنین هم نبوده که پیامبر گرامی (ص) گویا بدون راست کردن نیت بر نماز می‌ایستاده، بلکه نخست نیت نماز را در دل خویش استوار می‌گردانیده است. پس با آنکه گفتنِ نیت لفظاً بر زبان بدعت است، اما در راست گردانیدن نیت باطنی کمک می‌کند، و این بدعت نیک است.

اما به باور ابن تیمیه این کار چنان بدعت بزرگی است که باید فاعل آن و توجیه کنندۀ آن کشته شود. او در «الفتاوی الکبری» می‌نویسد:

«الْجَهْرُ بِلَفْظِ النِّيَّةِ لَيْسَ مَشْرُوعًا عِنْدَ أَحَدٍ مِنْ عُلَمَاءِ الْمُسْلِمِينَ، وَلَا فَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – وَلَا فَعَلَهُ أَحَدٌ مِنْ خُلَفَائِهِ وَأَصْحَابِهِ، وَسَلَفِ الْأُمَّةِ وَأَئِمَّتِهَا، وَمَنْ ادَّعَى أَنَّ ذَلِكَ دِينُ اللَّهِ، وَأَنَّهُ وَاجِبٌ، فَإِنَّهُ يَجِبُ تَعْرِيفُهُ الشَّرِيعَةَ، وَاسْتِتَابَتُهُ مِنْ هَذَا الْقَوْلِ، فَإِنْ أَصَرَّ عَلَى ذَلِكَ قُتِلَ.» («مجموع الفتاوی»، جلد 2، صفحات 98 و 99)

ترجمه: «خواندن لفظ نیت [در نماز] به صدای بلند نزد هیچ یک از علمای مسلمانان مشروع نیست، و این فعل رسول الله (ص) نیست و نه از هیچ یک از خلفاء و اصحاف و سلف امت است. هرکه ادعا کند که این [فعل از] دین خداوند است و واجب است چون شریعت آن را تعریف کرده است، باید ازین گفتارش توبه داده شود؛ اگر بر این کار مداومت ورزد، او باید کشته شود.»

در جای دیگری، در باب ترک نماز ابن تیمیه 9 بار فتوای کشتن را در مسائل مربوطه می‌دهد:

«وَأَيْضًا فَقَدْ نَصَّ الْعُلَمَاءُ عَلَى أَنَّهُ إذَا جَاءَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَلَمْ يُصَلِّ فَإِنَّهُ يُقْتَلُ، وَإِنْ قَالَ: أَنَا أُصَلِّيهَا قَضَاءً. كَمَا يُقْتَلُ إذَا قَالَ: أُصَلِّي بِغَيْرِ وُضُوءٍ، أَوْ إلَى غَيْرِ الْقِبْلَةِ، وَكُلُّ فَرْضٍ مِنْ فَرَائِضِ الصَّلَاةِ الْمُجْمَعِ عَلَيْهَا إذَا تَرَكَهُ عَمْدًا فَإِنَّهُ يُقْتَلُ بِتَرْكِهِ. كَمَا أَنَّهُ يُقْتَلُ بِتَرْكِ الصَّلَاةِ. فَإِنْ قُلْنَا: يُقْتَلُ بِضِيقِ الثَّانِيَةِ وَالرَّابِعَةِ، فَالْأَمْرُ كَذَلِكَ، وَكَذَلِكَ إذَا قُلْنَا: يُقْتَلُ بِضِيقِ الْأُولَى، وَهُوَ الصَّحِيحُ، أَوْ الثَّالِثَةِ، فَإِنَّ ذَلِكَ مَبْنِيٌّ عَلَى أَنَّهُ: هَلْ يُقْتَلُ بِتَرْكِ صَلَاةٍ، أَوْ بِثَلَاثٍ؟ عَلَى رِوَايَتَيْنِ.» («مجموع الفتاوی»، جلد 2، صفحه 38)

ترجمه: «و همچنان علما گفته اند که هرگاه وقت نماز دررسد و شخص نماز نخواند، او باید کشته شود؛ و اگر بگوید که من قضایی نماز را خواهم خواند، او نیز باید کشته شود؛ اگر بگوید که بدون وضو نماز می‌خوانم یا به جهتی غیر از قبله نماز می‌خوانم، و هر فرضی از فرایض نماز اگر عمداً ترک گردد، باید شخص بخاطر ترک کردن آن کشته شود، همانگونه که شخص بخاطر ترک نماز کشته می‌شود. اگر ما بگوئیم که هرکسی که نماز دوم و چهارم را کوتاه سازد کشته شود، پس امر همانگونه است. به عین ترتیب، اگر بگوئیم که کسی که نماز اول یا نماز سوم را کوتاه سازد باید کشته شود، این [سخن] درست است. زیرا این سخن بر این بنا یافته که [پرسیده اند] آیا شخص بخاطر ترک یک نماز کشته می‌شود یا سه نماز؟ در اینجا دو روایت آمده است.»

در اخیر این فتوا، این تیمیه سخن خویش را توجیه کرده می‌گوید:

«فَالْقَتْلُ بِتَرْكِ وَاحِدَةٍ أَبْلَغُ مِنْ جَعْلِ ذَلِكَ كَبِيرَةً.» («مجموع الفتاوی»، جلد 2، صفحه 39)

ترجمه: «کشتن بخاطر ترک کردن یک نماز بلیغ‌تر [و مؤثرتر] از آنست که آن را [تنها] گناه کبیره بخوانیم.»

دکتور محمد عمر جویا

فروردین/حمل 1401


مآخذ و منابع:

«الاقتصاد والاعتقاد»، ابوحامد غزالی، به تصحیحِ ابراهم آگاه چوبوقچی و حسین آتای، نور مطعه، انقره: 1962 م.

«الفتاوی الحموية الکبری»، ابن تیمیة، به تصحیحِ حمد بن عبد المحسن، دار الصمیعی: 1425 هـ.

«بیان تلبیس الجهمیة في بدعهم الکلامیة»، ابن تیمیة، تصحیح یحیی بن محمد الهندي، مجمع الملک فهد: 1462 هـ.

«درء تعارض العقل والنقل»، ابن تیمیة، تصحیح محمد رشاد سالم، جامعة الإمام محمد بن سعود: 1411 هـ.

«كتاب عقد الجمان في تاريخ أهل الزمان»، بدرالدین عینی، به تصحیح دکتور محمد امین، دارالکتب و وثائق القومیه، 2009 م.

«كشف القناع المرنى عن مهمات الأسامي والكنى.» بدرالدین عینی. مركز النشر العلمي. 1994 م.

«مجموع الفتاوی»، ابن تیمیة، به تصحیحِ عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، وزارة الشؤون الإسلامية والدعوة والإرشاد السعودية، 1425 هـ.

جستجو در وبسایت
Facebook Pagelike Widget