Home » مرور کتاب «معتمد ما ترید» از اسلام‌جار دیوبندی

مروری بر کتاب «مُعتمد ما ترید من مُعتقد ماترید»، اثر نور احمد اسلام‌جار دیوبندی

Print Friendly, PDF & Email

مؤلف ادعا دارد که در این کتاب عقیدۀ اهل سنت و جماعت را بر اساس مذهب امام ابوحنیفه و متکلمین ماتریدیه ترتیب داده است. چنانکه در ملاحظات ذیل نشان داده خواهد شد، این ادعا تا حدی نادرست و فریبنده است. دیوبندی‌ها که اصلاً از مذهب حنفی برخاسته اند، در بسا از مسائل از آراء و منهج متقدمین احناف عدول ورزیده و از دیدگاه‌های اهل حدیث و وهابیت متأثر گشته اند. آن‌ها نه تنها توصیۀ شاه ولی الله دهلوی را مبنی بر جمع کردن میان مذهب حنفی و منهج اهل حدیث عملی کرده اند[1]، بلکه اصولی را که محمد بن عبدالوهاب در باب شرک معرفی کرده بود در اصول الدین مذهب حنفی شامل ساخته اند[2].

 کتاب «مُعتمد ما ترید من مُعتقد ماترید» به زبان عربی در 213 صفحه نوشته شده و دو سال قبل به نشر رسیده است. مؤلف آن – نور احمد اسلام‌جار حقانی دیوبندی – استاد علم حدیث در دارالعلوم اسلامی هرات و والی طالبان در هرات بود/است. کتاب مشتمل بر متن اصلی و شرح بر آن است، طوری‌که متن اصلی در بالای صفحه و شرح و تفصیلات آن در پاورقی درج گردیده اند.

مرور ذیل بر اساس نسخۀ الکترونیکی کتاب که در کانال‌های تلگرام علمای دیوبندی نشر گردیده تهیه گردیده است.

بخش 1: مسائل اصول الدین

از آغاز کتاب تا صفحه 117، مباحث معمول عقیدتی تذکر داده شده اند که عمدتاً از کتب و رساله‌های علمای حنفی اقتباس گردیده. با این هم، چند نوآوری‌هایی نیز در این بخش می‌توان یافت که نه تنها در مقابل کتب حنفی‌ها و ماتریدی‌ها بیگانه به نظر می‌رسند، بلکه با آرای حنفی‌های متقدم و متکلمین ماتریدی نیز در تناقض قرار می‌گیرند. بگونۀ مثال:

1) نام بردن از گروه‌های «الدیمقراطیة» (دموکراسی)، «العصرانیة» (عصری‌گرا‌یی یا مُدرنیزم) و «العَلمانیة» (سکولاریزم) در آغاز و صدر کتاب. چنانکه می‌نویسد: «حاکم همانا الله است، برخلافِ [ادعای] دموکراسی‌خواهان. و به باور اهل سنت و جماعت عقل از درک کردن حکمِ احکام [و قوانین] عاجز است برخلافِ امامیه، مدرنیست‌ها و سکولارها» (صفحه 10).

درحالی‌که به باور امام ابوحنیفه و اکثریت متکلمین ماتریدی، عقل حسن و قبح اشیاء را شناخته می‌تواند و عقل مُعرف و شناسانندۀ وجوب و حرمتِ افعال است[3].

2) در بحث ایمان و اسلام، تعریف «دین» فراتر از موضوعات عقیدتی توسعه داده شده و «برنامۀ اقتصادی و سیاسی تا روز آخرت» (صفحه 17) نیز در تعریف دین شامل گردانیده شده است. اینکه این مسئله چه ربطی به عقیده و اصول الدین دارد توضیح داده نشده است.

3) برخلافِ امام ابوحنیفه، امام ماتریدی و سائر امامان متقدم حنفی-ماتریدی که شرط داخل شدن در اسلام را تنها ایمان داشتن خوانده اند و فرقی میان ایمان و اسلام قائل نیستند، اسلام‌جار پس ازینکه ایمان و اسلام را تعریف می‌کند، شرطِ صحتِ اسلام یک مسلمان را (در فصلِ «اصل التوحید وما یصح الاعتقاد علیه») بگونۀ ذیل مشخص می‌سازد:

«واجب است که مسلمان از ادیان باطله یا منسوخ شده تبرئه بجوید…. و از احزاب و افکار الحادی مانند کمونیزم، سرمایه‌داری، سکولاریزم و ملحقات آن چون دموکراسی، فیمینیزم، داروین ایزم، فراماسونری [تبرئه بجوید]» (صفحه 18-20).

به این معنی، که اگر شخص کلمه شهادت را بر زبان براند، به پیامبر و قرآن ایمان بیاورد، و همه مواد فقه اکبر، عقیدة الطحاویه و عقائد نسفی را – که رساله‌های اساسی عقیدتی در مذهب حنفی اند – بپذیرد، ولی اگر به دموکراسی باورمند باشد ویا سیاست‌های کمونیزم و سرمایه‌داری را بپذیرد، در دین اسلام شامل نمی‌گردد و مسلمان گفته نمی‌شود. این چنین تعریف از اسلام، و آن هم  توسط یکی از مدعیان حنفیت و ماتریدیه، از تعریف‌هایی که خوارج و وهابیت از دین دارند چندین مراتبه سبقت جسته است!

مؤلف همچنان توضیح نمی‌دهد که – طور مثال – اگر شخصی به انتخابات، حاکمیت مردم و مردم‌سالاری باور داشته باشد، این مسئله چگونه اجزای ایمان را – که عبارت از ایمان آوردن به خداوند، فرشتگان، کتاب‌های الهی، پیامبران، زنده شدن پس از مرگ، اینکه تقدیر خیر و شر از جانب خدای تعالی است، و اینکه حساب و میزان و بهشت و دوزخ حق اند (الفقه الأکبر) – نقض می‌سازد؟! درحالی‌که نظر به مذهب حنفی، « بنده از ایمان بیرون نمی‌رود تا آنکه از چیزی‌که وی را به ایمان داخل ساخته منکر نگردد» (العقیدة الطحاویة).

بدتر اینکه مؤلف ابوالعلاء مودودی (متفکر پاکستانی) و پیروانش، و احمد رضا خان بریلوی (یکی از علمای حنفی شبه قارۀ هند که به مخالفت دیوبندی‌ها برخاسته بود) و پیروان او را از مکاتب شاذ اسلام که اجتناب از آن‌ها واجب می‌باشد خوانده است (صفحه 23).

آنچه در تصویر می‌بینید، مؤلف (مولوی اسلام‌جار) در حال اهدای همین کتابش به یکی از علمای ترکی است. از آنجایی که این عالم ترکی باورمند به دموکراسی، انتخابات و مردم‌سالاری در کشورش است، به زعم اسلام‌جار کافر گردیده است. پس اسلام‌جار این کتابش را به کسی که به زعم او کافر است اهدا دارد.

4) مؤلف با پیروی از سلفیت و وهابیت، «استغاثه» (کمک جستن) را از زندگان و مردگان حرام و شرک خوانده است (صفحه 29 و 30). درحالی‌که در هیچ یک از کتاب‌های اصول الدین حنفی، ایرادی بر استغاثه ذکر نگردیده است.

5) اجازه دادن برای ترجمه کردن نام الله به «خداوند، خدای، گاد» (صفحه 31). «گاد» (God) نام انگلیسی برای پروردگار است.

این دیدگاه قابل قدر است، چون تعداد دیگری از دیوبندی‌ها ترجمه کردن نام الله را به زبان‌های غیرعربی جائز ندانسته اند.

6) با پیروی از سلفیت و وهابیت، و جهت رد کردنِ بریلوی‌ها می‌نویسد: «نبی علم غیب ندارد، و حاضر و ناظر نیست» (صفحه 84). این سخن هرگز در کتب اصول الدین حنفی و ماتریدی نیامده است.

7) استثنایی که در مسئله کشتن انسان در قرآن آمده، یعنی لفظِ ﴿إِلَّا بِالْحَقِّ ﴾ [الأنعام: 151، الإسراء: 33، و الفرقان: 68] را بگونۀ متفاوت و با لفظ اضافی «الا بحق الإسلام» تذکر داده است (صفحه 103).

8) «جهاد عبارت از قتال کردن بواسطۀ سلاح بخاطر اعلاء کلمة الله است. جهاد از جانب الله فرض شده و به کسی دیگر تعلق ندارد. جهاد با انواع آن پیش می‌رود، همراه با افراد نیکوکار و بدکار تا روز قیامت. ارهاب، ارعاب و ترور کردن از خود شرایط دارند و شامل جهاد می‌گردند» (صفحه 105).

درحالی در هیچ یک از کتاب‌های ظاهر الروایه (به روایت امام محمد شیبانی از امام ابوحنیفه) و متون فقهی مذهب حنفی (همچون مختصر القدوری، البدایة المبتدي، کنز الدقائق، وغیره) «ارهاب» (هراس‌افکنی) و «ارعاب» (دهشت‌افکنی) در تعریف جهاد ذکر نگردیده اند. مؤلف این را توضیح نداده که آیا عملیات انتحاری که باعث رهب و رعب (ترس و بیم) در میان مسلمانان می‌گردد نیز تحت همین ارهاب و ارعاب شامل می‌گردند یا خیر.

همچنان در متون فقهی احناف، جهاد تنها «فرض کفایی» گفته شده است.

9) در مسائل نشانه‌های قیامت (اشراط الساعة)، مؤلف بر اساس اخبار آحاد جزئیاتی از زندگی اهل جنت را بحیث اجزای اعتقاد و ایمان به معرفی گرفته است. درحالی‌که اینگونه جزئیات هرگز در کتاب‌های اصول الدین و رساله‌های عقیدتی حنفی‌ها ذکر نگردیده اند.

بخش 2: تکفیر و نقض ایمان

مؤلف پس از صفحۀ 118، از «نواقض ایمان و انواع کفر» بحث می‌کند. او در فهرستی 32 ماده‌یی «عقائد و اعمالی که شخص را کافر می‌سازد» بیان می‌کند، که در واقع تکفیرنامه‌ای است که از اصول وهابیت الهام گرفته است. در ذیل تنها چند مورد از تکفیرهایش را که یا خلاف اصول حنفی-ماتریدی واقع می‌گردند، یا هرگز از متقدمین حنفی-ماتریدی (اعم از متکلمین و فقهای متقدم) سخنی در تائید چنین تکفیرها نیامده، در میان دو قوس « » نقل می‌کنم.

10) «انکار از وجود آسمان [سبب کفر میشود].» (صفحه 123)

خودِ این سخن مشکلی ندارد، اما آنگاه که اهل ظواهر این سخن را – با مفهوم نادرست آن – برای تکفیر مردم بکار می‌برند مشکل‌زا است. زیرا اهل ظواهر از «السماء» (آسمان) مفهوم سقف حقیقی را می‌گیرند، درحالی‌که نظر به امام ابومنصور ماتریدی «السماء عبارت است از هر آنچه که در بالا و بلندی باشد» (تأویلات القرآن، تفسیر آیتِ 22 سورة البقرة). پس نزد ماتریدی‌ها، مفهوم لفظ آسمان در قرآن سقفِ حقیقی (همچون سقف خانه) نیست. آنگاه که در آیت 22 سورة البقرة از آسمان «همچون سقف» مثال داده شده است، لفظ «سقف» بگونۀ تشبیه در سیاق مجازی آن بکار برده شده است، طوری‌که قرینۀ ارتفاع (بلندی) میان آسمان و سقف مشترک است، نه اینکه آسمان عیناً سقف برای زمین باشد. این توضیح را امام ماتریدی داده است. در واقع، انکار ورزیدن از آسمان به مفهوم سقفِ حقیقی در موافقت با قرآن، عقل، علم و دانش معاصر قرار دارد، و اثباتِ آسمان به مفهوم سقفِ حقیقی خلافِ این‌ها تمام می‌شود.

11) «تعاظم (بزرگنمایی؟ غلو ورزیدن؟) آنچه که شرع به آن امر کرده است: مانند تعاظمِ حجاب برای خانم برادر یا خواهرِ زن، یا تحریم دراز گذاشتن لباس (اسبال).» (صفحه 125)

با آنکه این اعمال افراط‌آمیز نادرست اند، اما هرگز دلیلی برای تکفیر کسی شده نمی‌توانند. مثلاً اینکه بعضی از مردم افغانستان از ولایات مختلف، نظر به عرف و عنعنات شان بر روی‌گیری خانمِ برادر یا خیاشنه پافشاری کنند، این قطعاً دلیلی برای تکفیرشان نیست. بلکه اسلام عادات و فرهنگ مردم را تا زمانی‌که ناقض احکام صریح الهی نباشند، تحمل می‌کند.

افزون بر آن، آیا چنین نیست که طالبان (و مولوی هبة الله آخند) برخلافِ کتاب‌های ظاهر الروایه و متون فقهی حنفی، اصرار بر پوشاندنِ روی زنان دارند درحالی‌که روی، دست و پشتِ پا نظر به مذهب حنفی شامل عورت زن نمی‌گردد؟! پس آیا چنین تعاظم از سوی طالبان نیز منجر به تکفیرشان گردد؟! ما ولو که مخالف طالبانیم، بازهم می‌گوئیم که: نخیر، این هرگز دلیلی برای تکفیر نمی‌گردد.

12) «استخفاف (خوار و حقیر شمردن) آنچه که شرع به آن امر کرده است: مانند ریش گذاشتن و کوتاه کردن بروت [سبب کفر می‌شود].» (ص125)

استخفاف (خوار و حقیر شمردن) احکام تنها در باب آنچه که «امر به آن» در قرآن و سنت متواتر ثابت گشته باشد تطبیق می‌گردد، نه در باب آنچه که اخبار و منقولات روی جزئیات آن مخالفِ هم باشند یا استنباط «امر» از آن شده نتواند. علمای اصولی حنفی در باب اینکه از هر فعل پیامبر وجه «امر» بگونۀ وجوب استنباط گردیده نمی‌تواند بحث‌های مفصلی دارند که در این مقاله گنجایش آن جزئیات بحث نیست.

13) «قبیح خواندنِ تعدد زوجات، و عتاب کردن بر کسی که از یک زن بیش‌تر بگیرد [سبب کفر میشود].» (ص 215)

پس آنعده از علمای اسلام که تعدد زوجات را مشروط به سیاق خاص آیت (نگهبانی از یتیم‌ها) دانسته اند، و تعدد زوجات را بدون دلیل موجه نکوهش کرده اند، همه کافر شدند؟ توجه کنید که بخشِ آیت ازین قرار است:

﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِى ٱلْيَتَـٰمَىٰ فَانكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثْنَىٰ وَثُلَـٰثَ وَرُبَـٰعَ﴾ [النساء: 3].

«اگر می‌ترسید که در [امر] یتیمان عدالت کرده نمی‌توانید، از زنان مورد پسند خویش دو، سه، یا چهار [زن] را نکاح کنید.»

آیا شما کسی را تکفیر می‌کنید که حکم آیت را در سیاق اصلیِ آیت تفسیر می‌کنند؟!

14) «هرکه دَورادَور مسجدی بغیر از کعبه طواف کند [کافر می‌گردد].» (ص 127)

این دلیل کافی برای تکفیر کسی نیست. در تعداد زیادی از کتب فتاوای حنفی، حتی سجده تحیت به انسان (پادشاه وغیره) را قطعاً سبب کفر ندانسته اند، چه رسد به اینکه طواف کنندۀ مسجد را کافر بدانند.

15) «پذیرفتن تابعیت کشورهای کفری (توقیع جنسیة کفرية).» (ص 127)

این استوار بر اصول تکفیری‌ها و وهابی‌ها، و خلافِ اصول مذهب حنفی است. نظر به اصلِ امام ابوحنیفه، در کشوری که امن و آزادی عبادت برای مسلمانان وجود داشته باشد، آن کشور حکمِ دارالکفر را نمی‌گیرد. در اکثریت کشورهای غیراسلامی امروزی، برای مسلمانان امنیت و آزادیِ عبادت وجود دارد. پس اخذ تابعیت این کشورها نه تنها که موجب کفر نمی‌گردد بلکه هرگز مشکلی ندارد. حتی نظر به اصولی که شمس الائمه سرخسی و علاءالدین کاسانی دربارۀ کمک جستن از کفار و جنگیدن علیه خوارج بحث کرده اند، زیستن در کشورهای غیراسلامی برای کسانی که از سلطۀ خوارج از کشورهای شان بیرون می‌شوند لازمی می‌نماید.

16) «اعتقاد داشتن به اینکه ازدواج دختر صغیره برای مرد کبیر قبیح است [سبب کفر میگردد].» (ص 127)

بر اساس استحسان و با درنظرداشت عرف و عادات (که در مذهب حنفی اصل دانسته می‌شوند)، قبیح دانستن ازدواج دختران خردسال برای مردان کلان‌سال در عرف جوامع امروزی لازمۀ مقاصد الشریعت است.

بخش 3: تضلیل و تفسیق

بعد از فهرست 32 ماده‌یی که آن را سبب کفر می‌داند، مؤلف پس از صفحۀ 141 فهرستی از مسائلی را ارائه می‌کند که باعث کفر نه ولی باعث ضلالت (گمراهی) شخص می‌گردد. از آنجمله:

17) «انکار ورزیدن از رجم (سنگسار) یا حمل کردن آن به سیاست دولت [سبب ضلالت است].» (ص 141)

پس آیا شیخ ابوزهره، عبدالوهاب خلاف، شیخ محمد شلتوت و دیگر علمایی که از رجم بحیث حکم شریعت انکار ورزیدند همه گمراه و ضلیل گشتند؟ واقعیت اینست که با درنظرداشت شبهاتی که در باب نسخِ آیت قرآن بواسطۀ حکم سنگسار وجود دارد، تدقیق و احتیاط در این مسئله لازمۀ تعظیم شریعت الهی است. بر اساسِ اصول مذهب حنفی، کسی که از روایات آحاد (همچون روایتِ آحادِ آیت الرجم، یا روایات آحاد رجم در زمان رسول الله ﷺ) ویا از احکامی که شبهات دربارۀ آن زیاد باشد (مثلاً اینکه آیا واقعۀ رجم ماعز پیش از نزول سورة النور بوده یا بعد از آن) انکار ورزد، هیچگونه ملامتی متوجه شخص نمی‌گردد.

سپس مؤلف بعضی دیگر از مسائل را سبب فسق می‌داند، از آنجمله:

18) «سجدۀ تحیت به انسان [سبب فسق است].» (ص 142)

در هیچ یک کتب فقهی حنفی تا قرن 8 هجری، سجدۀ تحیت را سبب فسق ننامیده اند. آن‌ها با همین مقدار اکتفا کرده اند که سجدۀ تحیت به انسان دیگر (پادشاه عادل، یا انسان عالم) مکروه است[4].

19) «دیدن فلم‌هایی که در آن به بت سجده می‌گردد [سبب فسق است].» (ص142)

چنین سخن از مدعی عقلانیتِ حنفی و ماتریدی بعید است!

20) «اگر کسی ریش را بتراشد و در آئینه دیده بگوید که حالا زیبا شده ام [فاسق می‌گردد].»

مؤلف این را بر اساس اخبار آحادی که دلیلی برای آن در کتاب و سنت متواتر نیامده به اثبات رسانده است. درحالی‌که بر اساس اصول الفقه حنفی، اخبار آحاد افادۀ علم و عقیده را نمی‌کنند. از همین لحاظ، امام ابوحنیفه و همه مجتهدین و متکلمین حنفی اصول عقیدتی را هرگز از احادیث آحاد استنباط نکرده اند. احادیث آحاد تنها در فروع فقهی موجب عمل می‌گردند، چنانکه در همه کتب اصول الفقه حنفی – بلا خلاف و بلا استثناء – آمده است که «خبر الواحد یوجب العمل دون العلم».

مؤلف بعضی دیگر از مسائل را که سبب فسق و ضلالت نمی‌داند، ولیکن آن‌ها را از توابع این‌ها. می‌داند. از آنجمله:

21) «ادعای دیدار خداوند در خواب [از توابع فسق و ضلالت است].» (ص 144)

با وصف اختلاف در این مسئله، بعضی از علمای متقدم حنفی باورمند به جائز بودن دیدن خدای تعالی در خواب بودند. صدرالاسلام ابوالیُسر بزدوی در کتاب «أصول الدین» (ص 83) و نورالدین صابونی در «الکفایه في الهدایه» (ص 152) این مسئله را یادآوری کرده گفته اند که تعدادی از علمای حنفی باور دارند که دیدن پروردگار در خواب بدون کیفیت و بدون مثال و خیال جائز است. حتی حافظ الدین ابوالبرکات نسفی در «الاعتماد في الاعتقاد» (ص 226-229) نام آنعده از علمای حنفی (چون شمس الائمه کردری) و عرفا و متصوفین را متذکر می‌شود که از خواب دیدن پروردگار متعال بدون کیفیت و تشبیه خبر داده اند.

22) «تصور کردن شیخ [طریقت] حینِ ذکرِ پروردگار.» (ص 147)

این سخن الهام گرفته از اصول وهابیت در باب شرک است. چنین سخن هیچ سنخیتی در مذهب حنفی ندارد. دلیل این است که اگر حین نماز – که جایگاه بالاتر از ذکر را دارد – شخص نمازگزار خانۀ کعبه، پیامبران (که در آیاتی که تلاوت میکند ذکر شان شود)، یا دیگر افراد را در فکر خویش تصور کند، هیچ باکی ندارد.

23) در صفحه 147، مؤلف عقیدۀ معتزله را مبنی بر توانایی داشتن خداوند بر دروغگویی (سبحانه وتعالی) بنام عقیدۀ ماتریدیه بیان کرده است. او ادعا می‌کند که نظر به عقیدۀ اهل سنت و جماعت، کذب مقدور خداوند بوده ولی غیر جائز الوقوع است، درحالی‌که اصلِ این سخن از معتزله می‌آید نه از ماتریدیه و نه از اشعریه. اسلام‌جار بنابر عدم فهم درست‌اش از مسئله، سخن امام سعدالدین تفتازانی را از کتاب «شرح المقاصد» که دربارۀ قدرت الهی بر «خلق» و «تکوین» اعمال قبیح چون جهل، کذب و ظلم است نقل می‌کند تا این عقیدۀ نادرست دیوبندیه را توجیه کرده باشد. درحالی‌که تفتازانی خداوند را قادر بر خلق و آفرینش کذب خوانده است، نه قادر بر خود عمل کذب!

امام ابومنصور ماتریدی در «کتاب التوحید» (ص 298 و 299)، امام ابوالمعین نسفی در «تبصرة الأدله» (ج1، ص 89)، نورالدین صابونی در «البدایه من الکفایه»، حافظ الدین نسفی در «الاعتماد في الإعتقاد» (ص 425) صریحاً تذکر می‌دهند که کذب را مقدور الهی دانستن عقیدۀ معتزله است.

بخش 4:

پس از صفحه 162، مؤلف تحت عنوان «فوائد عقیدتی» یک سلسله سخنان و شعارها را جهت تصدیق آن‌ها نقل می‌کند:

24) «زمین کروی است، ولیکن ما نه بر حرکت آن و نه بر ساکن بودن قاطعانه سخن نمی‌گوئیم، زیرا قرآن در این مسئله ساکت است.» (صفحه 164)

زمانی‌که چرخش زمین به دَور آفتاب بر اساس شواهد علمی – که عقل بر صحت آن‌ها مهر تائید می‌گذارد – به اثبات رسیده باشد، اجتناب ورزیدن از تصدیق کردنِ آن، ناقضِ اصلِ عقلانیت است. امام ابوالمعین نسفی می‌نویسد: «والتوقف عند قیام الدلیل خطأ» (تبصرة الأدله، ج1، ص 300)، یعنی: زمانی‌که دلیل وجود داشته باشد، توقف کردن و سکوت ورزیدن خطا است.

25) «اثبات جزء غیرقابل تجزیه (اتوم) از اعتقادات سلف و احناف نیست، بلکه از افکار معتزله است» (ص 156).

«جزء فرد، هیچ دلیلی برای آن از شرع و عقل وجود ندارد، بلکه سخنی است که پس از قرن‌ها ساخته شده. پس منکر آن را تکفیر نمی‌شود» (صفحه 166).

اثبات جوهر غیرقابل تجزیه – که امروز بنام « اتوم » شناخته می‌شود – در مباحث کلامی و فلسفی مطرح بود. متکلمین حنفی چون امام ابومنصور ماتریدی در «کتاب التوحید»، امام ابوالمعین نسفی در «تبصرة الادلة»، نورالدین صابونی در «الکفایة» و «البدایة»، شمس الدین سمرقندی در «الصحائف الالهیة»، سعدالدین تفتازانی در «شرح العقائد النسفیة» (ص 43)، و دیگر متکلمین ماتریدی برای اثبات بعضی از سخنان امام ابوحنیفه از جوهر غیرقابل تجزیه یا جزء فرد در استدلال‌های شان کار گرفته اند، و آرای معتزله را نقد کرده اند. پس ادعای اسلام‌جار نادرست است. افزون بر آن، کسی که چنین سخنی همچون سخن بالا را گفته، بیشتر مقلد سخن ابن تیمیه است (که همو بر این مسئله در کتاب «الرد علی المنطقیین» و دیگر کتاب‌هایش تاخته است).

26) «آنچه به حدیث تعلق دارد، ما باور داریم که خبر آحاد در مسائل عقائد و فروع حجت است» (ص 179).

این خلاف اصول الفقه حنفی و موافق به اصول اهل حدیث است. در مذهب حنفی، اجماع قاطع همه فقهاء، اصولیین و متکلمین همین است که خبر آحاد در امور اعتقادی حجت نیست. اصلِ اینکه خبر آحاد واجب‌گردانندۀ علم نیست (خَبَرُ الْوَاحِدِ لَا يُوجِبُ الْعِلْمَ) نه تنها در تفسير تأویلات القرآن (امام ابومنصور ماتریدی)، بلکه در همه کتاب‌های اصول الفقه حنفی بدون کوچک‌ترین اختلاف آمده است: الفصول في الأصول (جصاص)، تقویم الأدلة (ابوزید دبوسی)، کنز الوصول (فخرالاسلام بزدوی)، الأصول (شمس الائمه سرخسی)، میزان الأصول (علاءالدین سمرقندی)، تحصیل أصول الفقه (نجم الدین نسفی)، اصول لامشی، منتخب الحسامی (اخسیکثی)، و منار الأنوار (حافظ الدین نسفی). آیا اسلام‌جار کدام کتاب دیگر مجتهدین حنفی را (به استثنای کتاب‌های متأخر از دیوبندی‌هایش) سراغ دارد که خلاف این گفته باشد؟!

27) «ستارگان ثابت و برقرار اند، و حرکت نمی‌کنند (کون الکواکب مرکوزة لا تتحرک).» (ص 188)

مؤلف این سخن را تحتِ فصلِ «آنچه منطق و فلسفه با ظاهر شریعت و عقل اختلاف دارد» نوشته است. حرکت و شناور بودن ستارگان نه تنها موافق شواهد علمی است (که عقل صحت آن‌ها را تائید می‌کند)، بلکه موافق نص قرآن نیز است؛ آنجا که پروردگار متعال می‌فرماید: ﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَيْنَـٰهَا بِأَيْيدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ ﴾ [الذاریات: 47]، یعنی: «آسمان را برآوردیم به قوت، و مائیم فراخ‌گردانندگان». فراخ دادن و توسعه دادن آسمان دلالت بر حرکت ستارگان در آسمان دارد.

افزون بر آن، مفسرین پنج آیت نخست سورة النازعات را به سه گونه تأویل کرده اند: بعضی آن‌ها را بر حمله و هجوم بردن غازیان با اسب و کشتی تأویل کرده اند، بعضی آن را بر فرشتگان و قبض کردن روح انسان‌ها تأویل کرده اند، و بعضی دیگر آن را بر ستارگان و حرکت ستارگان حمل کرده اند. ترجمۀ آیات 2 الی 4 سورة النازعات را امام نجم الدین نسفی (ماتریدی حنفی) بر اساس تأویل سومی اینگونه بیان می‌کند:

«﴿وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا﴾ سوگند به ستارگان از جای به جای رَوندگان، ﴿وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا﴾ سوگند به ستارگان در فلک گردندگان، ﴿فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا﴾ سوگند به ستارگان بعض بر بعض پیشی کنندگان» (تفسیر نسفی).

پس اعتقاد بر ثابت و ساکن بودن ستارگان، نه تنها خلاف عقل است بلکه خلاف قرآن نیز تمام می‌شود.

سخن پایانی:

برخلافِ ادعای نویسنده، کتاب «مُعتمد ما ترید من مُعتقد ماترید» در بسا از موارد از اصول حنفی‌ها و ماتریدی‌ها به نفع اصول اهل حدیث (و بعضاً تکفیری‌ها و وهابی‌ها) انحراف ورزیده است. با آنکه از آغاز تا اخیر کتاب، مؤلف در چندین جا بر تکفیری‌ها، سلفی‌ها و وهابی‌ها سرسختانه می‌تازد، اما نتوانسته که خود را از تأثیر فکری آن‌ها در بعضی از مسائل رهایی ببخشد. بخصوص در مسئلۀ ایمان، شرک و تکفیر، اصول حنفی‌ها و ماتریدی‌ها را به نفع اصول سلفی‌ها و وهابی‌ها ترک کرده است. همچنان، با متأثر بودن از مخاصمت اهل ظواهر و وهابی‌ها با عقل، نویسنده در بعضی جاها خلاف اصل ماتریدی‌ها مبنی بر حجت بودن عقل سخن گفته است. این چنین تأثیرپذیری مؤلف بحیث یک عالم دیوبندی چیز تازه‌ای نیست. دیوبندی‌ها در تعدادی از مسائل اصول الفقه (بخصوص در باب تعامل با احادیث آحاد) تحت تأثیر منهج اهل حدیث قرار دارند (بنگرید به پاورقی شماره 1) و در مسائل شرک و ایمان و نیز قرائت ظاهر از متون دینی از سلفیت متأثر گردیده اند (چنانکه در «فتاوای رشیدیه» نمایان است).

******************************

مراجع:

ابوحنیفه، نعمان بن ثابت: «الفقه الأکبر» به روایتِ حماد بن ابوحنیفة، در «الفقه الأکبر ویلیه وصیة أبی حنیفة لأصحابه»، تصحیحِ ابوشعبه سنبادی. نشر مجازی.

بزدوی، محمد بن محمد (صدرالاسلام ابوالیسر): «أصول الدین». به تصحیح هانس بیتر لنس. المکتبة الازهریة للتراث. قاهره: 2003م.

تفتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر. «شرح عقائد نسفی». تصحیح علی کمال. دار إحیاء التراث العربي. بیروت: 2014م.

صابونی، نورالدین احمد بن محمود: «الکفایة فی الهدایة فی أصول الدین». ترجمه شده تحت عنوانِ «رهنمون بسنده در اصول الدین». مترجم محمد عمر جویا. بینات: 1402 هـ ش.

طحاوی، ابوجعفر: «العقیدة الطحاویة». دار ابن حزم. بیروت: 1416 هـ.

ماتریدی، ابومنصور. «تأویلات القرآن». تصحیحِ احمد وانلی اوغلی و محمد معصوم وانلی اوغلی. دار المیزان. استانبول: 2007م.

ماتریدی، ابومنصور. «کتاب التوحید». تصحیح بکر طوبال اوغلی و محمد آروشی. دار صادر. بیروت: 2010 م.

نسفی، ابو المعین میمون بن محمد. «تبصرة الأدلة فی أصول الدین». تصحیحِ کلود سلامة. المعهد العلمی الفرنسی للدراسات العربیه. دمشق: 1990 م.

نسفی، ابو البرکات عبدالله بن محمود. «الاعتماد في الاعتقاد». تصحیح عبدالله محمد اسماعیل. المکتبة الازهریة للتراث. قاهره: 2011م.


پاورقی‌ها:

[1] بنگرید به کتاب «حجة الله البالغة»، جلد اول، «باب القضاء في الأحاديث المختلفة»، «باب الفرق بين أهل الحديث وأصحاب الرأي»، و فصل آخر در بخش پایانی جلد اول، که در آن شاه ولی الله دهلوی از قواعد ذیل یاد میکند:

«بھتر این است که بین تخریج فقھا و تتبع الفاظ حدیث جمع نمود»، «رعایت حدیث واجب تر است»، «حدیث از مذاھب قوی تر است»، «اھل تخریج یا فقهاء باید آن دسته از احادیث را اختیار نمایند تا از مخالفت احادیث صحیح و صریح احتراز نمایند و نیز از آن قول به رأی، احتراز نمایند که در آن حدیثی یا اثری باشد»، «اشتباه کرده است آن که گفته است که در اینجا دو گروه وجود دارد یکی اهل رأی، دوم اھل ظاھر».

همچنان، در «فتاوی رشیدیه»، از آنِ مفتی رشید احمد گنگوهی (یکی از بنیانگذاران مدرسۀ دیوبندی)، وصیت شاه ولی الله دهلوی ذکر گردیده است که گفته:

 «اول وصیت این فقیر…. در عقائد مذهبِ قدمای اهل سنت اختیار کردن… و به تشکیکات خام معقولیان التفات نکردن؛ در فروع [مذهب] پیروی علمای محدثین که جامع باشند میان فقه و حدیث جمع کردن.

دویماً، تفریعات فقهیه را بر کتاب و سنت عرض نمودن، آنچه موافق باشد در خیر قبول آوردن و إلا [همچون] کالای بد به ریش خاوند دادن… و سخن مقاشفۀ فقهایی که تقلید عالمی را دست‌آویز ساخته، تبعِ سنت را ترک کرده اند نشنیدن و بدیشان التفات نکردن.»

(«مقالة الوصية في النصیحة» نقل شده در: «فتاوای رشیدیه» اثرِ رشید احمد گنگوهی، چاپ دارالاشاعت کراچی تحت نام «فتاوای رشیدیه: مُبَوّب بطرز جدید»، صفحه 92)

[2] بنگرید به مباحث شرک در: «فتاوای رشیدیه» اثرِ رشید احمد گنگوهی، چاپ دارالاشاعت کراچی تحت نام «فتاوای رشیدیه: مُبَوّب بطرز جدید».

[3] بنگرید به: «رهنمون بسنده در اصول ادین» (ترجمۀ الکفایة في الهدایة)، از نورالدین صابونی بخاری، صفحات 247-253.

[4] «فصول العمادي»، اثرِ ابوالفتح مرغینانی. نسخۀ خطی کتابخانۀ راغب پاشا (ترکیه). برگۀ 407.

جستجو در وبسایت
Facebook Pagelike Widget

فهرست صفحات